[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شهادت امام عليه السلام - صفحه۶۵]
خواهر گرامي آن حضرت زينب سلام الله عليها كه در كنار خيمه ايستاده بود خود را به پسر سعد ملعون رساند فرمود:
«وَيحَكَ يا عُمَر اَيقَتَلُ أبو عبدِالله و انتَ تَنظِرُ الَيهِ».
واي بر تو اي عمر آيا حضرت حسين عليه السلام را ميكشند و تو تماشا ميكني!
عمر بن سعد به سپاه خود فرياد زد اين فرزند كشندة عرب است او را محاصره كنيد و از هر جانب به او حمله ور شويد.
چهار هزار نفر تبرانداز او را احاطه كردند و بين او و بين خيام حرمش حائل شدند. امام عليه السلام كه احساس خطر براي اهل بيت خويش نمود فرياد برآورد كه:
ص: ۶۶
«يا شيعَةَ آلِ أبي سُفيانَ ان لَم يَكُن لَكُم دينٌ و كُنتُم لا تُخافُونَ المَعادَ، فَكونُوا أحراراً في دُنياكُم و ارجِعُوا الي أحسابِكُم ان كُنتُم عِرباً كَما تَزعُمُون».
اي شيعيان و پيروان آل آبي سفيان اگر براي شما ديني نيست و روية شما اين است كه از معاد نيز نمي ترسيد پس در زندگاني دنياي خود از آزادگان باشيد و اگر همچنانكه ميپنداريد از طائفة عرب هستيد بحسبهاي خود برگرديد و از اعمال ناجوانمردانه پرهيز كنيد.
شمر لعنة الله عليه صدا زد اي پسر فاطمه چه ميگويي؟
امام عليه السلام فرمود: من با شما در جنگ هستم چرا به زنها حمله ور ميشويد و تا وقتيكه من زندهام اين لشكريان ياغي و تجاوزگر خود را از دستبرد به حرم من بازداريد.
حرم مرا رها كنيد و سراغ من بياييد و اينك زمان شهادت من نزديك شده و آثار و علائم آن پديدار گشته است.
شمر گفت اين درخواست را ميپذيريم. آن جماعت همگي به طرف خود حضرت روي آوردند و عطش نيز بر آن حضرت شديد شد، ابوالجُنوف جعفي تيري به پيشاني مباركش زد آن تير را بيرون كشيد و خون بر چهره اش جاري شد و فرمود: بار پروردگارا بر اين حال من كه از ناحيه اين بندگان نافرمان تو ميگذرد واقف هستي خداوندا يكايك آنان را بشمار و آنان را هلاك گردان و يك تن از آنان را روي زمين باقي مگذار و هيچگاه آنها را نيامرز.
آنگاه روي خود را به دشمن كرد و فرمود:
اي امت بدسرشت و بد كردار با محمّد در عترتش به بدي رفتار كرديد آگاه باشيد كه شما بعد از من كسي را نخواهيد كشت كه از كشتنش نگران
ص: ۶۷
باشيد و به هراس آييد بلكه تمام كشتنها براي شما سهل و آسان مينمايد. و سوگند به خدا كه من از خداي خودم اميد دارم كه مرا به شرف شهادت برساند و از شما انتقام مرا بگيرد از جايي كه خود نمي دانيد.
حصين گفت: اي پسر فاطمه به چه چيز خداوند انتقام تو را از ما ميگيرد؟
امام عليه السلام فرمود: گرفتاري و بلا را در ميان شما ميافكند تا آنكه خونهاي خود را ميريزيد و سپس چون موجهاي دريا عذاب را بر شما خواهد ريخت.
در اين حال از كثرت زخمها و جراحات وارده ضعف بر آن بزرگوار آنقدر شديد بود كه قدرت ايستادن نداشت و مردي خبيث و پست سنگي بر پيشانيش زد و خون بر صورتش جاري شد و خواست با لباس خود، خون را از دو چشمش پاك كند كه مرد ديگري با تير سه شعبه قلب مباركش را هدف ساخت.
آنگاه حضرت حسين عليه السلام گفت:
«بِسمِ اللهِ و باللهِ و علي مِلَّةِ رسُولِ اللهِ و رَفَعَ رأسَهُ الي السَّماءِ و قالَ الهي اِنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُم يَقتُلونَ رجُلاً ليسَ علي وَجهِ الأرضِ ابنُ نبيٍّ غيرُهُ. »
به نام خدا، و به خود خدا و بر ملت و آئين رسول خدا (اين شهادت روزي من ميگردد) و سرش را به طرف آسمان بلند نموده و گفت: خداي من تو ميداني كه اين قوم ميكشند مردي را كه در روي بسيط زمين پسر پيغمبري جز او نيست!
دست برد و تير را از پشت خود خارج كرد و خون مانند ناودان فوران ميكرد.
ص: ۶۸
حسين عليه السلام دست خود را زير آن خون گرفت و چون پُر شده به آسمان پاشيد و گفت: اين حادثه كه بر من نازل شده است چون در مقابل ديدگان خداست، بسيار سهل و ناچيز است و يك قطره از آن خون بر زمين نريخت.
و براي بار دوّم دست خود را زير خون گرفت و چون پُر شد با آن سر و صورت و محاسن شريف را خون آلوده نموده و گفت: با همين حال باقي خواهم بود تا خدا و جدّم را ديدار كنم.
و آنقدر خون از بدن مباركش رفته بود كه قدرت و رمقي در تن نمانده بود، نشست بر روي زمين و با مشقت سر خود را بلند نگاه ميداشت كه در اين حال مالك بن يُسر لعنة الله عليه آمد و به آن حضرت ناسزا گفت و با شمشير بر سر آن بزرگوار زد و شخص ديگري به نام روعَةِ بن شريك بر كتف چپ آن حضرت ضربتي وارد ساخت و حصين بر حلقوم آن بزرگوار تيري زد و ديگري بر گردن مباركش ضربه اي زد و سنان ابن انس لعنة الله عليه با نيزه در ترقوه اش زد و پس از آن بر سينه آن حضرت زد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
http://www.ghbook.ir/book/11725