ایثار حضرت فاطمه (س)
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت فاطمه علیها السلام - ايثار فاطمه - صفحه۶۰]
ايثار فاطمه
جابربن عبدالله انصاري ميگويد روزي نماز عصر را با پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خوانديم. اصحاب نشسته بودند. ناگاه پيرمردي خدمت رسول خدا رسيد كه لباس كهنه اي پوشيده بود و از شدت پيري و ناتواني نمي توانست بر جاي خودش قرار گيرد. پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم متوجه او شد و از احوالش پرسيد عرض كرد: يا رسول الله مردي هستم گرسنه، سيرم كن، برهنهام لباسي به من عطا كن، تهيدستم چيزي به من بده، رسول خدا فرمود: من كه اكنون چيزي ندارم ولي ترا به جايي راهنمايي ميكنم شايد حاجتت برآورده شود، برو به منزل شخصي كه خدا و رسول را دوست دارد، خدا و رسول نيز او را دوست دارند. برو به خانه ي دخترم فاطمه عليهاالسلام شايد به تو چيزي عطا كند. سپس به بلال فرمود پيرمرد ناتوان با به خانه ي فاطمه هدايت كن.
بلال به اتفاق پيرمرد به خانه ي فاطمه رفتند. پيرمرد عرض كرد سلام بر شما اي خانواده ي نبوت و مركز نزول فرشتگان، فاطمه عليهاالسلام جوابش را داد و فرمود كيستي؟ عرض كرد: فقيري هستم خدمت پدرت رسيدم مرا به سوي شما راهنمائي نمود. اي دختر پيامبر گرسنهام سيرم كنيد. برهنهام پوششي به من بدهيد، فقيرم چيزي به من عطا نمائيد. حضرت فاطمه كه هيچ غذائي در خانه سراغ نداشت پوست گوسفندي را كه فرش حسن و حسين عليهماالسلام بود به پير مرد داد. عرض كرد: اين پوست كجاي زندگي مرا اصلاح ميكند؟ فاطمه گلوبندي را كه دختر عمويش به وي اهدا نموده بود به او داد و فرمود: به فروش رسان و زندگي خودت را با آن اصلاح كن.
پيرمرد برگشت و جريان را خدمت پيغمبر عرض كرد. آن حضرت گريست و فرمود: گردنبند را بفروش رسان تا خدا به بركت عطاي دخترم براي تو گشايشي فراهم سازد. عمار ياسر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اجازه گرفت كه آن گردنبند را خريداري كند. از پيرمرد پرسيد آن را چقدر ميفروشي؟
ص: ۶۱
گفت: به بهاي آنكه شكمم را از نان و گوشت سير كني، و يك برد يماني بر تنم بپوشاني تا با آن نماز بخوانم، و يك دينار پول بدهي تا مرا نزد اهل و عيالم برساند. عمار گفت: من اين گردنبند را به بيست دينار و دويست درهم و يك برد يماني و يك حيوان سواري و نان و گوشتي كه سيرت كند ميخرم. پيرمرد گردنبند را به عمار فروخت و پولش را تحويل گرفت و خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت از او پرسيد سير و پوشيده شدي؟ عرض كرد: آري، به بركت عطاي فاطمه عليهاالسلام بي نياز شدم. خدا در عوض، به فاطمه عطائي بكند كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده باشد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به اصحاب فرمود: خدا در همين دنيا جنين عطائي را به فاطمه كرده است. زيرا پدري مثل من و شوهري مثل علي عليه السلام و فرزنداني چون حسن و حسين عليهم السلام بدو داده است. وقتي عزرائيل فاطمه را قبض روح كند و در قبر از او بپرسند پيغمبرت كيست؟ جواب ميدهد پدرم. ميگويند: امامت كيست؟ جواب ميدهد شوهرم علي بن ابيطالب. خداوند گروهي از ملائكه را ماموريت داده كه بعد از مردنش دائما درود بر او و پدر و شوهر و فرزندانش بفرستند.
«فمن زارني بعد وفاتي فكانما زارني في حياتي، و من زار فاطمه فكانما زارني و من زار علي بن ابيطالب فكانما زار فاطمه و من زار الحسن والحسين فكانما زار عليا، و من زار ذريتهما فكانما زارهما»
توجه داشته باشيد هركس مرا بعد از وفات زيارت كند مثل آنست كه در زمان حيات به زيارتم آمده باشد و هركس به زيارت فاطمهام برود مثل آنست كه مرا زيارت كرده و هركس علي بن ابيطالب را زيارت كند مثل آنست كه فاطمه را زيارت كرده و هركس حسن و حسين را زيارت كند مثل آنست كه علي بن ابيطالب را زيارت كرده و هركس فرزندان حسن و حسين را زيارت كند مثل آنست كه حسن و حسين را زيارت كرده باشد.
ص: ۶۲
عمار گردنبند را از پيرمرد گرفت و خوشبو نمود و در پارچه ي يماني گذاشت و به غلامش گفت: اين را ببر. وقتي غلام پيش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رفت، حضرت مال را با غلام به فاطمه بخشيد. فاطمه عليهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را آزاد نمود، هنگامي كه غلام به آزادي رسيد خنديد. علت خنده اش را پرسيدند. جواب داد:
«اضحكني عظم بركه هذا العقد، اشبع جائعا و كسي عريانا و اغني فقيرا و اعتق عبدا و رجع الي ربه» [۱] .
خنده من براي اينست كه اين گردنبند چقدر با بركت بود. گرسنه اي را سير كرد. برهنه اي را پوشانيد و تهيدستي را بي نياز كرد و غلامي را آزاد نمود. و باز هم نزد صاحبش برگشت!
———-
[۱]: بحار ج ۴۳، ص ۵۶.
ارسال شده توسط بازار کتاب