شهادت مادر وفرزند
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت فاطمه علیها السلام - شهادت مادر و فرزند - صفحه۶۹]
شهادت مادر و فرزند
علي بن ابيطالب عليه السلام تصميم گرفت با ابوبكر بيعت نكند و عملا به جهانيان بفهماند كه روش انتخاب شده مغاير با دستورات و سفارشات صريح رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و متن اسلام است. فاطمه ي اطهر عليهاالسلام نيز اين تصميم حضرت مولا علي عليه السلام را تأييد كرد و اراده كرد اگر با هرگونه خطر احتمالي مواجه شود دست از حمايت امامت و ولايت برندارد.
اميرالمؤمنين عليه السلام در خانه مشغول تأليف و جمع آوري قرآن شد و تقريبا يك نوع بي اعتنائي و مبارزه منفي را شروع كرد. يك روز عمر به ابوبكر خطاب كرد كه تمام مردم با تو بيعت كردند جز علي و بستگانش، اگر آنها بيعت نكنند حكومت تو استحكام ندارد بايد از آنها بيعت بگيري. ابوبكر پيشنهاد عمر را پذيرفت و به قنفذ گفت: به نزد علي برو و بگو خليفه از تو خواسته كه براي بيعت در مسجد حاضر شوي. قنفذ چندين مرتبه نزد حضرت علي عليه السلام رفت و آمد كرد ولي اميرالمؤمنين عليه السلام از حضور نزد ابوبكر امتناع نمود، عمر به اتفاق خالدبن وليد و قنفذ و عده اي ديگر رهسپار خانه ي حضرت زهرا عليهاالسلام شدند. در خانه را زد و گفت يا علي در را باز كن. فاطمه عليهاالسلام با سربسته و تن رنجور پشت درآمد و فرمود: اي عمر با ما چكار داري؟ چرا نمي گذاري به كار خودمان مشغول باشيم؟
عمر بانگ زد: «لتخرجن الي البيعه او لا حرقن البيت عليكم» [۱] .
براي بيعت بيرون آئيد والا خانه را آتش ميكشم.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: اي عمر آيا از خدا نمي ترسي ميخواهي داخل خانه ي من شوي؟ هر چه كرد عمر از تصميمش منصرف نشد.
ص: ۷۰
هنگامي كه عمر ديد در خانه را باز نمي كند گفت:
ثم دعي عمر بالنار فاضرمهاي الباب فاحرق الباب ثم دفعه عمر فاستقبلته فاطمه عليهاالسلام و صاحت يا ابتاه يا رسول الله فرفع السيف و هو في غمده فوجا به جنبها فصرخت فرفع السوط فضرب به ذراعها فصاحت يا ابتاه» [۱] .
هيزم بياوريد در خانه را آتش بزنيم. در خانه را آتش زدند. در باز شد. عمر خواست وارد خانه شود حضدت زهرا عليهاالسلام كه در را باز و خطر را نزديك ديد مردانه جلوي عمر را گرفت و صدا به ضجه و شيون بلند كرد كه «يا ابتاه يا رسول الله» شايد مردم از خواب غفلت بيدار گردند و از علي عليه السلام دفاع كنند. استغاثهها و نالههاي حضرت زهرا عليهاالسلام نه تنها در دلهاي آن سنگ دلان اثر نكرد بلكه با پشت شمشير به پهلويش زدند و با تازيانه بازويش را سياه كردند با دست از دفاع ولايت و امامت بردارد!!
بالاخره علي عليه السلام را به اسارت به جانب مسجد بردند، حضرت زهرا عليهاالسلام كه جان علي عليه السلام را در خطر ديد مردانه قيام كرد و دامن او را محكم گرفت و گفت: نمي گذارم همسرم را ببريد. قنفذ ديد زهرا عليهاالسلام دست از علي عليه السلام برنمي دارد.
———-
[۱]: شرح نهج البلاغه ج ۶، ص ۴۸.
[۱]: بحار ج ۴۳، ص ۱۵۰.
ارسال شده توسط بازار کتاب