هفتاد مرتبه به این صورت زنده شوم و ...
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شب عاشورا - صفحه۵۶]
آنگاه مسلم بن عوسجه برخاست و گفت ما اگر دست از ياري تو برداريم و تو را تنها بگذاريم عذر ما نزد خدا چه خواهد بود؟ به خدا قسم نمي روم و از تو جدا نمي شوم تا نيزة خود را در سينة دشمنانت بكوبم و تا بتوانم شمشير خود را از خونشان سيراب كنم و آنگاه كه هيچ سلاحي در دست من نباشد كه با ايشان بجنگم سنگبارانشان كنم، به خدا قسم كه ما دست از تو بر نمي داريم تا خداوند بداند كه در نبودن پيغمبرش حقّ فرزند او را رعايت كرده ايم، به خدا قسم اگر بدانم كه من كشته شوم و سپس زنده ميشوم و آنگاه مرا به آتش ميسوزانند و سپس زنده ميشوم و در آخر خاكستر مرا به باد ميدهند و هفتاد مرتبه به اين صورت ميميرم و زنده ميشوم از تو جدا نخواهم شد تا در راه تو جان دهم و چرا اين كار را نكنم با آنكه يكبار كشته ميشوم و پس از آن براي هميشه سرفراز و سعادتمند و سربلند خواهم بود.
همينكه سخنان مسلم بن عوسجه به پايان رسيد زهير بن قين بجلي برخاست (همان مردي كه روزي مخالف اباعبدالله عليه السلام بود و در بين راه عراق از امام دوري ميگزيد و نمي خواست كه اصلاً با امام عليه السلام ملاقات كند. اما دعوت امام عليه السلام را پذيرفت و عاقبت بخير شد) گفت: به خدا قسم دوست دارم كه كشته شوم و سپس زنده شوم و بار ديگر كشته شوم تا هزاربار و
ص: ۵۷
اين وسيله اي باشد كه خدا تو را و جوانان اهل بيت تو را حفظ كند و شما زنده باشيد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
همصدا گفتند:
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شب عاشورا - صفحه۵۵]
(شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه كه اين خطبه را نقل ميكند ننوشته كه در اين موقع كسي از اصحاب رفته باشد. رفتنيها پس از رسيدن خبر شهادت مسلم و هاني و قيس بن مسهر و عبدالله بن يقطر در همان بين راه متفرق شده بودند و دست غيب بر سينة نامحرمان و نامردان زده بود و از حريم قدس اباعبدالله دور شده بودند).
همينكه خطبة امام عليه السلام تمام شد، ياران و برادران و فرزندان و برادرزادگان امام عليه السلام و پسران عبدالله بن جعفر و پيش از همه شان عباس بن اميرالمؤمنين همصدا گفتند: « لَم نَفعَل ذلِكَ لِنَبقِيَ بَعدَكَ لا أرانَا اللهُ ذلِكَ أبَداً». نخواهيم رفت چرا برويم براي اينكه بعد از تو زنده بمانيم. خدا چنان روزي را پيش نياورد كه تو كشته شوي و ما زنده باشيم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
شب عاشورا
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شب عاشورا - صفحه۵۴]
شب عاشورا
امام سجاد علي بن الحسين عليه السلام كه در اين سفر همراه پدر بود ميفرمايد: هنگامي كه شب عاشورا فرا رسيد پدرم ياران خود را جمع كرد و براي آنها سخن گفت. با اينكه من مريض بودم نزديك وي رفتم تا گفتار وي را بشنوم كه شنيدم با ياران خود چنين ميگفت:
خدا را به نيكوترين وجهي سپاسگزارم، و در عافيت و گرفتاري او را ستايش ميكنم، خدايا تو را سپاس ميگزارم كه ما را به پيامبري سرفراز كردي و قرآن را به ما آموختي و ما را در دين و احكام آن فقيه و دانا ساختي، و براي ما گوشها و ديدهها و دلها قرار دادي، و ما را از آلودگي شرك بركنار داشتي پس ما را شكرگزار نعمتهايت قرار بده.
ص: ۵۵
«امّا بعدُ فاِنِّي لا أعلَمُ اصحاباً اَوفي و لا خَيراً مِن أصحابي و لا اَهلبيت اَبَرُّ و لا اوصَلُ من اَهل بيتي فَجزاكُمُ اللهُ عَنِّي خيراً، و انِّي لأظنُّ يوماً لَنا من هؤلاءِ ألا و انّي قد اَذِنتُ لَكُم فَانطَلَقوا جميعاً في حِلًّ لَيسَ عَلَيكُم مِنِّي ذِمامُ هذا اللَّيلِ قد غَشيكُم فاتَّخُذوهُ جُمَلاً».
راستي كه من اصحابي باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و خويشاني نكوكارتر و مهربانتر از خويشان خود نمي شناسم، خدا همة شما را جزاي خير دهد. گمان ميكنم كه روز نبرد ما با اين سپاه رسيده من همه را اجاره رفتن دادم و آزاد گذاشتم، همگي بدون منع و مزاحمتي راه خود را در پيش گيريد و از اين تاريكي شب استفاده كنيد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
شمر بن ذی الجوشن به کربلا رسید
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - دوّم محرّم - صفحه۵۳]
شمر بن ذي الجوشن به كربلا رسيد و نامه را به عمر بن سعد داد و بينشان گفتگويي رد و بدل شد و بالاخره عمر بن سعد فرمان امير را خود قبول نمود آنگاه بر مركب خود سوار شده در مقابل لشكر خود ايستاد و آنها را تشويق به سوار شدن بر مركبها نمود. در اين موقع امام عليه السلام در جلو خيمه خود دست به شمشير گرفته و سر به زانو گذاشته به خواب رفته بود كه ناگاه هياهوي سپاه نزديك شد و زينب كبري عليها السلام سراسيمه نزد برادر دويد و گفت برادر مگر هياهوي سپاه را نمي شنوي كه نزديك رسيده است! امام عليه السلام سر از زانو برداشت و گفت هم اكنون رسول خدا را به خواب ديدم كه به من گفت تو نزد ما ميآيي.
زينب عليها السلام با شنيدن اين سخن از برادر لطمه اي به صورت خود زد و گفت اي واي، امام عليه السلام فرمود: لَيسَ لَكَ الوَيل، خواهرم واي بر تو نيست، آرام باش خدا ترا رحمت كند، در اين موقع عباس بن علي عليه السلام رسيد و گزارش نظامي به عرض رسانيد و گفت: «يا أخِي قَد أتاكَ القَومَ» آقا دشمن رسيده است چه بايد كرد؟ امام عليه السلام برخاست و گفت: «يا عَبّاس اِركَب بِنفسي أنتَ» برادرم عباس - جانم به قربانت، خود سوار شو و بپرس كه چرا در اين موقع حمله كرده اند و چه پيشامدي به تازگي روي داده است؟
عباس عليه السلام با بيست نفر سوار از جمله زهير بن قين و حبيب بن مظهّرأسدي در مقابل سپاه دشمن رفتند و پرسيدند كه سبب حمله ناگهاني چيست؟ گفتند: دستوري از امير ما رسيده است كه بايد هم
ص: ۵۴
تسليم شويد، يا اينكه با شما جنگ كنيم، عباس گفت شتاب نكنيد تا من خدمت ابا عبدالله برسم و مطلب را به عرض امام برسانم، همراهان عباس در جلو سپاه دشمن ماندند و ايشان را موعظه كردند. تا حضرت عباس عليه السلام نزد برادر آمد و مطلب را به عرض رسانيد، امام عليه السلام فرمود:
«إرجِع إلَيهِم فإنِ استَطَعْتَ أَنْ تُؤْخِّرَهُم إلى غُدوَةٍ وَ تَدْفَعَهُم عَنِّا العَشيَّةَ لَعَلّنا نصَلّي لِرَبِّنا اللَّيلَةَ و نَدعُوهُ و نستَغفِرُهُ فَهُوَ يَعلَمُ اِنِّي قَدْ كُنتُ أحِبُّ الصَّلؤةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابه وَ كَثرَة الدُّعاءِ وَ الإستِغفارَ». برگرد و اگر توانستي تا بامداد فردا براي ما مهلت بگير باشد كه ما امشب براي پروردگار خود نماز بخوانيم و دعا كنيم و در پيشگاه پروردگار آمرزش بخواهيم، خدا ميداند كه من نماز خواندن و قرآن خواندن و زياد دعا كردن و استغفار كردن را دوست دارم. [۱]
———-
[۱]: ارشاد مفيد، ص ۲۱۲
ارسال شده توسط بازار کتاب