شمر بن ذی الجوشن به کربلا رسید
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - دوّم محرّم - صفحه۵۳]
شمر بن ذي الجوشن به كربلا رسيد و نامه را به عمر بن سعد داد و بينشان گفتگويي رد و بدل شد و بالاخره عمر بن سعد فرمان امير را خود قبول نمود آنگاه بر مركب خود سوار شده در مقابل لشكر خود ايستاد و آنها را تشويق به سوار شدن بر مركبها نمود. در اين موقع امام عليه السلام در جلو خيمه خود دست به شمشير گرفته و سر به زانو گذاشته به خواب رفته بود كه ناگاه هياهوي سپاه نزديك شد و زينب كبري عليها السلام سراسيمه نزد برادر دويد و گفت برادر مگر هياهوي سپاه را نمي شنوي كه نزديك رسيده است! امام عليه السلام سر از زانو برداشت و گفت هم اكنون رسول خدا را به خواب ديدم كه به من گفت تو نزد ما ميآيي.
زينب عليها السلام با شنيدن اين سخن از برادر لطمه اي به صورت خود زد و گفت اي واي، امام عليه السلام فرمود: لَيسَ لَكَ الوَيل، خواهرم واي بر تو نيست، آرام باش خدا ترا رحمت كند، در اين موقع عباس بن علي عليه السلام رسيد و گزارش نظامي به عرض رسانيد و گفت: «يا أخِي قَد أتاكَ القَومَ» آقا دشمن رسيده است چه بايد كرد؟ امام عليه السلام برخاست و گفت: «يا عَبّاس اِركَب بِنفسي أنتَ» برادرم عباس - جانم به قربانت، خود سوار شو و بپرس كه چرا در اين موقع حمله كرده اند و چه پيشامدي به تازگي روي داده است؟
عباس عليه السلام با بيست نفر سوار از جمله زهير بن قين و حبيب بن مظهّرأسدي در مقابل سپاه دشمن رفتند و پرسيدند كه سبب حمله ناگهاني چيست؟ گفتند: دستوري از امير ما رسيده است كه بايد هم
ص: ۵۴
تسليم شويد، يا اينكه با شما جنگ كنيم، عباس گفت شتاب نكنيد تا من خدمت ابا عبدالله برسم و مطلب را به عرض امام برسانم، همراهان عباس در جلو سپاه دشمن ماندند و ايشان را موعظه كردند. تا حضرت عباس عليه السلام نزد برادر آمد و مطلب را به عرض رسانيد، امام عليه السلام فرمود:
«إرجِع إلَيهِم فإنِ استَطَعْتَ أَنْ تُؤْخِّرَهُم إلى غُدوَةٍ وَ تَدْفَعَهُم عَنِّا العَشيَّةَ لَعَلّنا نصَلّي لِرَبِّنا اللَّيلَةَ و نَدعُوهُ و نستَغفِرُهُ فَهُوَ يَعلَمُ اِنِّي قَدْ كُنتُ أحِبُّ الصَّلؤةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابه وَ كَثرَة الدُّعاءِ وَ الإستِغفارَ». برگرد و اگر توانستي تا بامداد فردا براي ما مهلت بگير باشد كه ما امشب براي پروردگار خود نماز بخوانيم و دعا كنيم و در پيشگاه پروردگار آمرزش بخواهيم، خدا ميداند كه من نماز خواندن و قرآن خواندن و زياد دعا كردن و استغفار كردن را دوست دارم. [۱]
———-
[۱]: ارشاد مفيد، ص ۲۱۲
ارسال شده توسط بازار کتاب