حکمت 334
حکمت 334 نهج البلاغه
وقال علیه السلام:لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الآجَلَ وَمَصِيرَهُ لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَغُرُورَهُ.
امام علیه السلام فرمود : اگر انسان، سرآمد زندگى و عاقبت كار خود را مى ديد، آرزوهاو غرور ناشى از آن را دشمن مى شمرد.
حکمت 334 نهج البلاغه
وقال علیه السلام:لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الآجَلَ وَمَصِيرَهُ لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَغُرُورَهُ.
امام علیه السلام فرمود : اگر انسان، سرآمد زندگى و عاقبت كار خود را مى ديد، آرزوهاو غرور ناشى از آن را دشمن مى شمرد.
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شب عاشورا - صفحه۵۶]
آنگاه مسلم بن عوسجه برخاست و گفت ما اگر دست از ياري تو برداريم و تو را تنها بگذاريم عذر ما نزد خدا چه خواهد بود؟ به خدا قسم نمي روم و از تو جدا نمي شوم تا نيزة خود را در سينة دشمنانت بكوبم و تا بتوانم شمشير خود را از خونشان سيراب كنم و آنگاه كه هيچ سلاحي در دست من نباشد كه با ايشان بجنگم سنگبارانشان كنم، به خدا قسم كه ما دست از تو بر نمي داريم تا خداوند بداند كه در نبودن پيغمبرش حقّ فرزند او را رعايت كرده ايم، به خدا قسم اگر بدانم كه من كشته شوم و سپس زنده ميشوم و آنگاه مرا به آتش ميسوزانند و سپس زنده ميشوم و در آخر خاكستر مرا به باد ميدهند و هفتاد مرتبه به اين صورت ميميرم و زنده ميشوم از تو جدا نخواهم شد تا در راه تو جان دهم و چرا اين كار را نكنم با آنكه يكبار كشته ميشوم و پس از آن براي هميشه سرفراز و سعادتمند و سربلند خواهم بود.
همينكه سخنان مسلم بن عوسجه به پايان رسيد زهير بن قين بجلي برخاست (همان مردي كه روزي مخالف اباعبدالله عليه السلام بود و در بين راه عراق از امام دوري ميگزيد و نمي خواست كه اصلاً با امام عليه السلام ملاقات كند. اما دعوت امام عليه السلام را پذيرفت و عاقبت بخير شد) گفت: به خدا قسم دوست دارم كه كشته شوم و سپس زنده شوم و بار ديگر كشته شوم تا هزاربار و
ص: ۵۷
اين وسيله اي باشد كه خدا تو را و جوانان اهل بيت تو را حفظ كند و شما زنده باشيد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شب عاشورا - صفحه۵۵]
(شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه كه اين خطبه را نقل ميكند ننوشته كه در اين موقع كسي از اصحاب رفته باشد. رفتنيها پس از رسيدن خبر شهادت مسلم و هاني و قيس بن مسهر و عبدالله بن يقطر در همان بين راه متفرق شده بودند و دست غيب بر سينة نامحرمان و نامردان زده بود و از حريم قدس اباعبدالله دور شده بودند).
همينكه خطبة امام عليه السلام تمام شد، ياران و برادران و فرزندان و برادرزادگان امام عليه السلام و پسران عبدالله بن جعفر و پيش از همه شان عباس بن اميرالمؤمنين همصدا گفتند: « لَم نَفعَل ذلِكَ لِنَبقِيَ بَعدَكَ لا أرانَا اللهُ ذلِكَ أبَداً». نخواهيم رفت چرا برويم براي اينكه بعد از تو زنده بمانيم. خدا چنان روزي را پيش نياورد كه تو كشته شوي و ما زنده باشيم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - شب عاشورا - صفحه۵۴]
شب عاشورا
امام سجاد علي بن الحسين عليه السلام كه در اين سفر همراه پدر بود ميفرمايد: هنگامي كه شب عاشورا فرا رسيد پدرم ياران خود را جمع كرد و براي آنها سخن گفت. با اينكه من مريض بودم نزديك وي رفتم تا گفتار وي را بشنوم كه شنيدم با ياران خود چنين ميگفت:
خدا را به نيكوترين وجهي سپاسگزارم، و در عافيت و گرفتاري او را ستايش ميكنم، خدايا تو را سپاس ميگزارم كه ما را به پيامبري سرفراز كردي و قرآن را به ما آموختي و ما را در دين و احكام آن فقيه و دانا ساختي، و براي ما گوشها و ديدهها و دلها قرار دادي، و ما را از آلودگي شرك بركنار داشتي پس ما را شكرگزار نعمتهايت قرار بده.
ص: ۵۵
«امّا بعدُ فاِنِّي لا أعلَمُ اصحاباً اَوفي و لا خَيراً مِن أصحابي و لا اَهلبيت اَبَرُّ و لا اوصَلُ من اَهل بيتي فَجزاكُمُ اللهُ عَنِّي خيراً، و انِّي لأظنُّ يوماً لَنا من هؤلاءِ ألا و انّي قد اَذِنتُ لَكُم فَانطَلَقوا جميعاً في حِلًّ لَيسَ عَلَيكُم مِنِّي ذِمامُ هذا اللَّيلِ قد غَشيكُم فاتَّخُذوهُ جُمَلاً».
راستي كه من اصحابي باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و خويشاني نكوكارتر و مهربانتر از خويشان خود نمي شناسم، خدا همة شما را جزاي خير دهد. گمان ميكنم كه روز نبرد ما با اين سپاه رسيده من همه را اجاره رفتن دادم و آزاد گذاشتم، همگي بدون منع و مزاحمتي راه خود را در پيش گيريد و از اين تاريكي شب استفاده كنيد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - دوّم محرّم - صفحه۵۳]
شمر بن ذي الجوشن به كربلا رسيد و نامه را به عمر بن سعد داد و بينشان گفتگويي رد و بدل شد و بالاخره عمر بن سعد فرمان امير را خود قبول نمود آنگاه بر مركب خود سوار شده در مقابل لشكر خود ايستاد و آنها را تشويق به سوار شدن بر مركبها نمود. در اين موقع امام عليه السلام در جلو خيمه خود دست به شمشير گرفته و سر به زانو گذاشته به خواب رفته بود كه ناگاه هياهوي سپاه نزديك شد و زينب كبري عليها السلام سراسيمه نزد برادر دويد و گفت برادر مگر هياهوي سپاه را نمي شنوي كه نزديك رسيده است! امام عليه السلام سر از زانو برداشت و گفت هم اكنون رسول خدا را به خواب ديدم كه به من گفت تو نزد ما ميآيي.
زينب عليها السلام با شنيدن اين سخن از برادر لطمه اي به صورت خود زد و گفت اي واي، امام عليه السلام فرمود: لَيسَ لَكَ الوَيل، خواهرم واي بر تو نيست، آرام باش خدا ترا رحمت كند، در اين موقع عباس بن علي عليه السلام رسيد و گزارش نظامي به عرض رسانيد و گفت: «يا أخِي قَد أتاكَ القَومَ» آقا دشمن رسيده است چه بايد كرد؟ امام عليه السلام برخاست و گفت: «يا عَبّاس اِركَب بِنفسي أنتَ» برادرم عباس - جانم به قربانت، خود سوار شو و بپرس كه چرا در اين موقع حمله كرده اند و چه پيشامدي به تازگي روي داده است؟
عباس عليه السلام با بيست نفر سوار از جمله زهير بن قين و حبيب بن مظهّرأسدي در مقابل سپاه دشمن رفتند و پرسيدند كه سبب حمله ناگهاني چيست؟ گفتند: دستوري از امير ما رسيده است كه بايد هم
ص: ۵۴
تسليم شويد، يا اينكه با شما جنگ كنيم، عباس گفت شتاب نكنيد تا من خدمت ابا عبدالله برسم و مطلب را به عرض امام برسانم، همراهان عباس در جلو سپاه دشمن ماندند و ايشان را موعظه كردند. تا حضرت عباس عليه السلام نزد برادر آمد و مطلب را به عرض رسانيد، امام عليه السلام فرمود:
«إرجِع إلَيهِم فإنِ استَطَعْتَ أَنْ تُؤْخِّرَهُم إلى غُدوَةٍ وَ تَدْفَعَهُم عَنِّا العَشيَّةَ لَعَلّنا نصَلّي لِرَبِّنا اللَّيلَةَ و نَدعُوهُ و نستَغفِرُهُ فَهُوَ يَعلَمُ اِنِّي قَدْ كُنتُ أحِبُّ الصَّلؤةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابه وَ كَثرَة الدُّعاءِ وَ الإستِغفارَ». برگرد و اگر توانستي تا بامداد فردا براي ما مهلت بگير باشد كه ما امشب براي پروردگار خود نماز بخوانيم و دعا كنيم و در پيشگاه پروردگار آمرزش بخواهيم، خدا ميداند كه من نماز خواندن و قرآن خواندن و زياد دعا كردن و استغفار كردن را دوست دارم. [۱]
———-
[۱]: ارشاد مفيد، ص ۲۱۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - دوّم محرّم - صفحه۵۲]
امام عليه السلام از ابن سعد خواست كه با وي ملاقات كند و شبانه در ميان دو سپاه ملاقات كردند و مدّتي با هم سخن گفتند، و چون عمربن سعد به اردوگاه خود بازگشت نامه اي به ابن زياد نوشت كه خدا آتش جنگ را خاموش كرد ما با هم توافق كرديم و أمر امت به خير صلاح برگزار شد، اكنون حسين بن علي آماده است كه به حجاز باز گردد يا به يكي از مرزهاي اسلامي روانه شود و آنگاه جمله اي را هم به عنوان دروغ مصلحت آميز براي رام كردن ابن زياد نوشت، با رسيدن اين نامه ابن زياد نرم شد و تحت تأثير پيشنهادهاي ابن سعد قرار گرفت، اما شمر بن ذي الجوشن كه حاضر بود گفت اشتباه ميكني اين فرصت را غنيمت شمار و دست از حسين بن علي كه اكنون بر وي دست يافته اي برمدار كه ديگر چنين فرصتي به دست نخواهي آورد، ابن زيادگفت راست ميگويي پس خودت رهسپار كربلا باش و اين نامه را به ابن سعد برسان كه حسين و يارانش بدون شرط تسليم شوند و آنگاه ايشان را به كوفه فرستد و در غير اين صورت با ايشان بجنگد و اگر هم ابن سعد زير بار نرفت و حاضر نشد با حسين بن علي جنگ كند تو خود فرماندة سپاه باش و گردن او را بزن و سرش را براي من بفرست.
آنگاه به ابن سعد نوشت كه من تو را نفرستادهام تا با حسين بن علي مدارا كني، و نزد من از وي شفاعت كني، و راه سلامت و زندگي او را هموار
ص: ۵۳
سازي، اكنون ببين اگر خود و يارانش تسليم شدند آنها را نزد من بفرست و اگر امتناع كردند بر آنها حمله كن تا آنان را بكشي و بدنهايشان را قطعه قطعه كني و پس از كشته شدن پايمال ستوران كن و اگر به اين كارها تن ندادي از كار ما و سپاه ما بركنار باش و لشكريان را به شمر بن ذي الجوشن واگذار كه ما به وي دستور داده ايم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - دوّم محرّم - صفحه۵۱]
فرداي آن روز يعني سوّم محرم عمر بن سعد أبي وقاص با چهار هزار نفر از كوفه رسيد و در مقابل امام عليه السلام جاي گرفت. عمر بن سعد از قريش و از طايفه بني زهرة بن كلاب و خويش نزديك حضرت آمنه مادر بزرگوار رسول خدا بود، پدرش سعد بن ابي وقاص از پنج نفري است كه در آغاز بعثت رسول خدا به وسيلة آشنايي با ابوبكر به دين اسلام درآمدند. عمر بن سعد شخصي را نزد امام عليه السلام فرستاد كه چرا به عراق آمده ايد. امام عليه السلام در جواب فرمود: عراقيان مرا با نوشتن نامه دعوت كرده اند اكنون اگر كراهت داريد به همان حجاز باز ميگردم. ابن سعد نامه اي به ابن زياد نوشت و آنچه را امام عليه السلام فرموده بود گزارش داد، ابن زياد گفت اكنون كه چنگالهاي ما به سوي او بند شده است اميد نجات و بازگشتن به حجاز دارد، ديگر گذشت و راهي براي وي باقي نمانده، آنگاه به ابن سعد نوشت: نامه ات را خواندم و آنچه را نوشته بودي فهميدم، از حسين بن علي بخواه كه خود و همه همراهانش با يزيد بيعت كنند و آنگاه كه بيعت به انجام
ص: ۵۲
رسيد ما هم هرچه خواستيم نظر خواهيم داد، پشت سر نامة اول نامة ديگري نوشت كه آب را بر روي حسين و ياران وي ببند تا قطره اي از آن را ننوشند. ابن سعد هم بيدرنگ عمرو بن حجّاج را به فرماندهي چهارهزار سرباز فرستاد كه ميان امام حسين عليه السلام و آب فرات حايل شدند و راه آب را بر امام و اصحابش بستند و اين پيشامد سه روز پيش از شهادت امام عليه السلام روي داد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - دوّم محرّم - صفحه۵۱]
دوّم محرّم
روز پنجشنبه دوم ماه محرّم سال شصت و يكم هجري امام حسين عليه السلام در يكي از نواحي نينوا به نام كربلا فرود آمد و گفت:
«اَلّلهُمَّ انِّي أعُوذُبِكَ مِنَ الكَربِ و البَلاءِ». پروردگارا به تو پناه ميبرم از كرب و بلا و محنت و اندوه.
فرداي
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - هشتم ذي الحجه - صفحه۵۰]
امام عليه السلام به محلي به نام بَيضَه رسيده و خطبه اي را در مقابل هزاران نفر
جائر بني أميّه، پيوسته از شيطان پيروي نموده و طاعت او را بر خود لازم دانستند و اطاعت خداوند رحمن را ترك گفتند، و زشتي و فساد را ظاهر نمودند و حدود خدا را تعطيل كردند، و غنائم و سود را كه متعلق به همة مسلمين است اختصاص به خود دادند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردند. و من از غير خودم سزاروارترم.
«و قَد أتَتني كُتُبَكُم، و قَدِمشت عليَّ رُسُلَكُم ببيَعتِكُم أنَّكُم لا تُسَلِّمُوني و لا تَخذُلوُني، فان تَمَمتُم علي بَيعَتِكُم تُصيبوُا رَشدَكُم.
فَانا الحُسينُ عليٍّ، و ابنُ فاطِمَةَ بنتِ رسولِ الله صلي الله عليه و آله و سلم، نَفسي مَعَ أنفُسِكُم و أهلي مَعَ أهليكُم فلكُم فِيَّ اُسوَةٌ».
نامههاي شما به من رسيد! و رسولان شما نزد من آمدند! كه شما همه با من بيعت كرده ايد، كه مرا تسليم دشمن نكنيد و مرا تنها و بي ياور نگذاريد و مخذول و منكوب ننماييد! اگر حال بر بيعت خود پايداري ميكنيد، راه رشد و صواب همين است.
من حسين فرزند علي هستم، من پسر فاطمه دختر
ص: ۵۱
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هستم، جان من با جانهاي شماست و اهل من با اهل شماست ليكن من اُسوه و سرمشق شما هستم (كه بايد از من پيروي كنيد، و مرا امام و مقتداي خود بدانيد). [۱]
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۹
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - هشتم ذي الحجه - صفحه۴۹]
و در هنگام خروج از مكه به عراق چنين فرمود:
«خُطَّ المَوتُ علي وُلدٍ آدَمَ مَخَطَّ القَلادَةِ علي جِيدِ الفَتاهِ و ما أولِهَني الي أشلافي اشتَياقَ يَعقوُبَ إلي يُوسُفَ و خُيِّرَ لي مَصرَعٌ أنا لاقيهِ، كَانِّي بِأوصالي تَتَقَطَّعُها عُسلانُ الفَلواتِ بينَ النَّواويس و كربلا، فَيَملأَنَّ منِّي أكراشاً جُوفاً، و أجرِيَةً سُغباً». [۱]
مرگ بر فرزندان آدم، به مثابة گردنبند برگردن دختر جوان بسته شده است. و چه بسيار در آرزو و اشتياق ملاقات و ديدار رفتگان از خاندان خود هستم، همانند اشتياقي كه يعقوب به ديدار يوسف داشت. و براي من جايي معين و انتخاب شده است كه بايد پيكر من در آنجا بيفتد و من بايد به آنجا برسم. گويا من ميبينم كه بند بند مرا گرگان بيابان بين نواويس و كربلا از هم جدا ميسازند، و به واسطة من شكمهاي خود را سير ميكنند.
———-
[۱]: مقتل خوارزمي، ص ۵ و نفس المهموم، ص ۱۰۰
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - هشتم ذي الحجه - صفحه۴۹]
ابن زياد با دهها نيرنگ و فريب همان مردم بي وفا را كه از حضرت حسين عليه السلام براي آمدن به عراق نامه نوشتند و دعوت كردند تشويق و ترغيب نمود تا به جنگ با حسين عليه السلام برخيزند. حضرت عليه السلام كه با علم امامت ميدانست راهي كه انتخاب كرده منجر به شهادتش ميشود از پيمان شكني كوفيان نهراسيد و همچنان به حركت خود براي رسوا كردن حكومت ضد اسلامي يزيد پليد و پيروانش ادامه داد.
ص: ۴۸
و اين جمله را شايد مكرر ميفرمود كه:
«مَن كانَ باذلاً فينا مُهجَتَهُ و مَوَطناً علي لِقاء الله نَفسَهُ فليَرحَل مَعَنا». [۱]
هركس حاضر است در راه ما خون قلبش را بدهد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه كاروان ما بيايد.
هنگامي كه امام عليه السلام از مدينه رهسپار مكه ميشد براي برادرش محمد حنيفه وصيت نامه اي نوشت و در آن وصيتنامه انگيزة قيام خود را بيان كرد.
پس از اقرار و اعتراف به يگانگي پروردگار و پيامبري حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و حق بودن بهشت و دوزخ و حساب و زنده شدن مردگان كه احتمالاً منظور امام عليه السلام از بيان اصول عقايد آن بود كه بدانيد همين اصول امروز به خطر افتاده است!
سپس نوشت كه:
«وَ اني لَم أخرُج أشَراً و لا بَطَراً و لا مُفسِداً و لا ظالماً و إنَّما خَرَجتُ لطَلَبِ الإصلاح في اُمَّةِ جدي أريدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و انهي عَنِ المُنكَر و أسيرُ بسيرَةِ و أبي عليِّ بن أبيطالبِ، فَمَن قَبَّلَني بِقَبولِ الحقِّ فااللهُ أولي بالحقِّ و من رَدَّ علي هذا أصبِرُ حتي يَقضِيَ بيني و بينَ القومِ بالحَقِّ و هوَ خيرُ الحاكِمينَ و هذه وَصيَّتي يا أخي إليكَ و ما توفيق إلا باللهِ عليهِ تَوَكَّلتُ و إليهِ أنيب». [۲]
اين نهضت من نه براي سركشي و طغيان و نه از روي هواي نفس، و انگيزة شيطان است، نه منظور آن است كه فساد كاري كنم و يا بر كسي ستمي روا دارم، تنها آنچه مرا به اين جنبش عظيم دعوت ميكند آن است كه كارهاي امت جدم
ص: ۴۹
را اصلاح كنم و از فساد كاري جلوگيري نمايم و راه امر به معروف و نهي از منكر را در پيش گيرم، و روش جدّ خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و پدر خود علي عليه السلام را دنبال كنم هركس در مقابل دعوت من سر تسليم و پذيرش فرود آورد و حق را از من بپذيرد چه بهتر و هركس هم نپذيرد و عكس العمل نشان دهد باز صبر ميكنم و در راه رسيدن به اهداف خود مصيبتها و ناملايمات را تحمل ميكنم.
اي برادر من اين وصيت من است براي تو و توفيق را جز از خداي نخواهم و تنها بر وي توكل ميكنم و به سوي او باز ميگردم.
———-
[۱]: لهوف، ص ۵۳
[۲]: نهج الشهاده، ص ۲۶۵ و نفس المهموم، ص ۴۵
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - هشتم ذي الحجه - صفحه۴۶]
مردم كوفه از امام عليه السلام كه در مكه بسر ميبرد خواستند تا به عراق آيد و حاكم بر آنها بشود.
امام عليه السلام پسرعمو و نماينده خود مسلم بن عقيل را جهت آزمايش و امتحان مردم كوفه فرستاد تا وفاداري و عهد و پيمانشان را محك بزند.
مسلم بن عقيل به كوفه رفت ابتدا با استقبال گرم و بي نظير كوفيان روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام عليه السلام با او بيعت كردند. مسلم عليه السلام هم نامه اي به امام حسين عليه السلام نوشت كه هرچه زودتر حركت كن كه مردم
ص: ۴۷
به وجود تو نيازمندند.
اگر چه حضرت حسين عليه السلام كوفيان را خوب ميشناخت و بي وفايي و بي مهري آنها را در زمان حكومت پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين علي عليه السلام ديده بود ولي براي اتمام حجت و اجراي اوامر الهي تصميم به رفتن كوفه گرفت.
روز هشتم ذي الحجه كه معمولاً حجاج بيت الله آماده براي رفتن از مكه به عرفات و وقوف در آن ميشوند امام عليه السلام از مكه به طرف عراق حركت كرد و با اين كار هم به وظيفه خود عمل كرد و هم به مسلمانان كه از نقاط مختلف جهان آمده بودند فهماند كه پسر پيامبر شما براي مبارزه با يزيد از مكه خارج ميشود و عليه او قيام ميكند.
يزيد كه از آمدن مسلم بن عقيل به كوفه مطلع شد و مخصوصاً كه شنيد كوفيان استقبال گرم و با شكوهي از او كرده اند ابن زياد را كه از پليد ترين يارانش بود به كوفه فرستاد.
ابن زياد هم از ضعف ايمان و نفاق و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد و ارعاب آنان را از دور و اطراف مسلم پراكنده ساخت و در يك روز و در يك برخورد كوچك همگي مسلم را تنها گذاشتند ولي او به تنهايي با ياران ابن زياد به جنگ پرداخت و پس از جنگي دلاورانه اسير شد و بر بام دارالأماره او را به شهادت رساندند.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - هشتم ذي الحجه - صفحه۴۶]
هشتم ذي الحجه
امام حسين عليه السلام شامگاه بيست هشتم رجب از مدينه خارج شد و به محض ورود به مكّه خبرش در بين مردم منتشر شد و همه با هم ميگفتند كه حسين عليه السلام براي آنكه زير بار ذلت بيعت با يزيد نرود از وطن خويش هجرت كرده و اين خبر تا كوفه هم رسيد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - هشتم ذي الحجه - صفحه۴۶]
هشتم ذي الحجه
امام حسين عليه السلام شامگاه بيست هشتم رجب از مدينه خارج شد و به محض ورود به مكّه خبرش در بين مردم منتشر شد و همه با هم ميگفتند كه حسين عليه السلام براي آنكه زير بار ذلت بيعت با يزيد نرود از وطن خويش هجرت كرده و اين خبر تا كوفه هم رسيد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۴]
عتبه شخصي به محضر حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرستاد تا بگويد: كه خليفه تو را امر ميكند تا با او بيعت كني.
«فَقال الحسين عليه السلام يا عُتبَةُ قد عَلِمتَ انا أهل البَيتِ الكَرامَةِ و مَعدِنُ الرِّسالَةِ و أعلامُ الحقِّ الَّذينَ أوعَهُ اللهُ عزَّوجلَّ قلوبَنا و انطَقَ بِهِ السِنَتنا، فَنَطَقتُ باذنِ اللهِ عزَّوجلَّ و لَقَد سَمِعتُ جدّي رَسوُلُ الله صلي الله عليه و آله و سلم يَقوُلُ: اِنَّ الخِلافَةَ مُحرمَةٌ علي وُلدِ أبي سُفيانَ و كيفَ أبايع أهل بيتٍ قد قالَ فيهِم رسولِ اللهِ هذا».
امام حسين عليه السلام وقتي وارد مجلس عتبه شد فرمود: اي عتبه تو خوب ميداني كه ما اهل بيت كرامت و معدن رسالت و نشانههاي حق هستيم. همان اهل بيتي كه خداوند عزوجل دلهايمان را براي پذيرش حق و حقيقت گشاده كرد و با ياري خود زبانمان را گويا ساخت. از جدم رسول الله شنيدم كه ميفرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است پس چگونه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با كساني كه آن حضرت دربارة آنها چنين فرموده بيعت كنند.
همينكه عتبه اين سخنان را از حضرت حسين عليه السلام شنيد فوراً كاتب را احضار كرد و گفت بنويس براي يزيد كه:
«فإنَّ الحسينَ بنِ علي ليسَ يَري لكَ خلافَة و لا بيعَةَ فرأيكَ في أمرِهِ و السَّلامُ».
ص: ۴۵
حسين بن علي ترا خليفه نمي داند و بيعت هم نمي كند رأي و حكم شما در اين باره چيست؟
نامه به دست يزيد لعنة الله عليه رسيد او بي درنگ در پاسخ نوشت:
«اَما بعدُ فاذا أتاكَ كِتابي هذا فَعَجِّل عليَّ بِجوابِهِ و بَيِّن لي في كِتابِكَ كلّ مَن في طاعتي، أو خرَجَ عنها، و ليكن مَعَ الجوابِ رأس الحسينِ بن عليِ».
امّا بعد همينكه نامه من به دست تو رسيد در جواب آن شتاب كن و فوراً برايم بنويس كه چه كساني با من بيعت كرده و اطاعتم ميكنند و چه كساني از فرمان من خارج شده اند و اما جواب تو دربارة حسين بن علي، سر او را بريده برايم ميفرستي!
اين خبر به گوش اباعبدالله الحسين عليه السلام رسيد امام عليه السلام تصميم به خارج شدن از مدينه و حركت به سوي مكه گرفت. او در پاسخ حاكم مدينه فرمود:
«إنالله وإنا إليه راجعُونَ وَ عَلى الأسلامِ السَّلام إذا بُلِيَتِ الأُمُّة بِراعٍ مِثلَ يزيد». [۱]
آنگاه كه افرادي چون يزيد بر مسند حكومت اسلامي بنشيند بايد فاتحه اسلام را خواند. امام حسين عليه السلام شبانه و مخفي از مدينه به سوي مكه حركت كرد ولي در عين حال جمعي از خانمها و زنهاي بني عبدالمطلب از عزيمت آن حضرت مطلع شدند اطراف امام عليه السلام را گرفتند و صدا به نوحه و زاري بلند كردند امام عليه السلام آنها را قسم داد كه صداهاي خود را از گريه و نوحه ساكت كنيد. صابر و شكيبا باشيد. همگي گفتند: اي حسين عزيز پس ما نوحه و
ص: ۴۶
زاري را براي چه روز بگذاريم به خدا سوگند اين زمان نزد ما همانند روزي است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت و مثل روزي است كه اميرالمؤمنين و فاطمه عليهما السلام از دنيا رفتند. خداوند جان ما را فداي توكند اي محبوب قلوب اهل ايمان و اي يادگار بزرگواران، در اين لحظه همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلمام سلمه عليها السلام خدمت اباعبدالله الحسين عليه السلام رسيد و عرض كرد اي فرزند با خارج شدن خود از مدينه مرا اندوهناك مساز زيرا كه من شنيدم از جد بزرگوار تو كه فرزند دلبند من حسين در زمين عراق كشته خواهد شد در زميني كه آن را كربلا گويند امام عليه السلام فرمود: اي مادر سوگند به خدا كه من نيز همين مطلب را ميدانم و از همه چيز باخبرم حتي محل شهادت خود را ميدانم، من ميخواهم به فرمان پروردگارم عمل كنم. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۳۱۲ و مقتل خوارزمي، ج ۱، ص ۱۸۴
[۱]: مقتل خوارزمي، ج ۱، ص ۱۸۴
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۳]
معاويه در هنگام مرگ، پسرش يزيد لعنة الله عليهما را طلب كرد و گفت پسرم من ملك و سلطنت تمام بلاد اسلامي را يكجا به تو ميسپارم ولي دربارة سه نفر نگران تو هستم كه حتما با تو مخالفت خواهند كرد. عبدالله بن عمر، عبدالله زبير و حسين بن علي. اما عبدالله بن عمر با تو همراه خواهد شد تو هم او را از دست مده و عبدالله بن زبير را اگر به او دست يافتي او را قطعه قطعه كرده و نابودش كن.
اما دربارة حسين بن علي بگويم كه تو حظّ او را از رسول الله خوب ميداني او پارة تن پيامبر و خون و گوشتش از اوست و تو خوب ميداني كه
ص: ۴۴
مردم عراق بر او خروج ميكنند و بر او چيره خواهند شد و اگر بر او هم پيروز شدي حق و منزلتش را از رسول الله در نظر داشته باش.
معاويه هلاك شد خلافت به يزيد لعنة الله عليه رسيد. يزيد عامل خود يعني عمويش عتبة بن ابي سفيان را به مدينه فرستاد و او را حاكم مدينه ساخت، مروان بن حكم كه از طرف پدرش معاويه حاكم بود بركنار شد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۳]
قال: «وَ لَو رُدُّهُ إلي الرَّسُولِ و إلى اوُلِى الأمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَستَنبطوُنَهُ مِنهُمْ وَ لولا فَضلُ اللهِ عَلَيكُم وَ
ص: ۴۳
رَحْمَتهُ لأتبعهُمُ الشَّيطانَ إلّا قَليلاً. [۱]
خداوند عزوجل ميفرمايد: خدا را فرمان بريد و پيغمبر و كاردان خويش را فرمان بريد، و چون در چيزي اختلاف كردند اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد آن را به خدا و پيغمبر ارجاع كنيد. و نيز فرمايد: اگر آن را به پيغمبر و كاردان خويش رجوع ميكردند كساني كه كيفيت آن ميجويند، مطلب را از آنها فرا ميگرفتند، اگر كرم خدا و رحمت وي شامل نبود جز اندكي، شيطان را پيروي ميكردند.
اينك شما را از فريب شيطان برحذر ميدارم كه او بر شما دشمني آشكار است.
آري حضرت حسين عليه السلام آنقدر محكم و مستدل سخن گفت كه معاويه به زبان آمد و گفت: «يا أبأعَبدِالله فَقَدْ أبلَغتُ».
اي حسين بن علي بس است تو مطلب را رساندي و حرف خود را زدي! [۲]
———-
[۱]: نساء، ۸۳
[۲]: احتجاج، ج ۱، ص ۱۵۳
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۱]
موسي بن عقبه گفت: عده اي به معاويه خبر دادند كه مردم مجذوب حسين بن علي عليه السلام شده اند اگر او را يك بار به منبر بفرستي و خطبه اي بخواند به علت آنكه قدرت تكلم ندارد و زبانش ميگيرد مردم از او بريده و ديگر به او رو نخواهند آورد.
معاويه در پاسخ گفت: ولي گمان من غير از اين است اگر او سخن گويد در چشم مردم جلوة بيشتري خواهد كرد و ما را هم رسوا ميكند. بار ديگر عده اي اصرار كردند كه امام حسين عليه السلام صحبت كند كه معاويه مجبور شد و
ص: ۴۲
از حسين عليه السلام خواست كه به منبر رود و با مردم صحبت كند.
«فَصَعِدَ الحُسينُ المِنبَر، فَحَمداببهُ و أثني عليهِ ثمَّ صلي عَلي النّبي صلي الله عليه و آله و سلم فَسَمِعَ رجلاً تقُولُ: من هذا الَّذي يَخطِبُ؟ فقالَ الحسينُ عليه السلام: نَحنُ حِزبُ اللهِ الغالِبونَ، و عترَة رسولِ اللهِ الأقرَبونَ، و أهلُ بيتِه الطيّبونَ و أحَدُ الثقلين الَّذينَ جَعَلنا رسولُ اللهِ ثانِيَ كتابِ اللهِ تبارَكَ و تعالي الذي فيه تَفصيل كُلِّ شيءٍ لا يأتيهِ الباطلٌ من بينِ يديهِ و لا من خلقِهِ، و المعوَّل عَلينا في تفسيره و لا يبطئُنا تأويلُه، بل نتبعُ حقائقُهُ».
حضرت حسين عليه السلام بالاي منبر قرار گرفت: ابتدا حمد و ثناي الهي را بجا آورد سپس بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درود فرستاد. در هنگام سخن گفتن شنيد كه مردي ميگويد: اين كيست كه سخن ميگويد: امام عليه السلام فرمود: ما حزب الله هستيم كه پيروزيم، ما اهل بيت پاكيزه و عترت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميباشيم و يكي از ثقلين كه پيامبر ما را در كنار كتاب خداوند تبارك و تعالي قرار داد، همان كتابي كه همه چيز را تبيين نموده و باطل از پس و پيش به او راه ندارد، تفسيرش ما را ياري ميكند و تأويلش ما را از حركت باز نمي دارد و از حقايقش تبعيت ميكنيم. پس بياييد اطاعت ما را كنيد كه اطاعت و فرمانبرداري از ما واجب است زيرا اطاعت از ما قرين اطاعت خدا و رسول او ميباشد.
قال الله عزّوجل: «أطيعُو الله وَ أطيعُوالرَّسُولَ وَ أؤلي الأمرِ مِنكُمْ، فَاِن تَنازعتُم في شييءٍ فَرُدُّهُ الي اللهِ و الرَّسوُلِ». [۱]
———-
[۱]: نساء، ۵۹
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۱]
اي معاويه از خدا بترسي و بدان خداوند كتابي دارد كه تمام اعمالي از كوچك و بزرگ در آن درج شده و بدان كه خداوند تو را فراموش نكرده است، و به همين زودي تو را غافلگير ميكند و براي اين افترا و تهمتها مؤاخذه ات خواهد كرد، تو اكنون كودكي را براي امارت اختيار كرده اي كه همواره شراب ميخورد و با سگها بازي ميكند و من ميبينم كه خود را به هلاكت انداختي و دينت را نابود كردي و ملت را خوار ساختي، والسّلام. [۱]
———-
[۱]: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۱]
در نامة خودت نوشته اي: تو با من مكر كن من هم با تو مكر خواهم كرد، اينك اي معاويه با من مكر و حيله كن و هرچه ميخواهي انجام بده از زمانهاي گذشته با مردمان صالح مكر و حيله دارند و من اميدوارم كه جز بر خود به ديگري ضرر نرساني و اعمال شومت را نابود سازي اكنون هرچه ميخواهي شيطنت كن.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۱]
در نامه ات نوشته اي كه: متوجه خودت و دينت و امت محمّد باش، به خداوند سوگند من افضل از جهاد با تو، چيز ديگري را نمي بينم و اگر بتوانم با تو جهاد كنم بهترين عبادت از براي من خواهد بود، و اگر قدرت نداشته باشم استغفار ميكنم و از خداوند توفيق جهاد با تو را ميخواهم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۴۰]
آيا معاویه تو قاتل عمروبن حمق كه از فرط عبادت پيشاني اش پينه بسته بود نيستي؟ و او را هم بعد از دادن عهد و ميثاق از بين بردي، آيا تو ادعا نكردي كه زياد فرزند ابوسفيان است و حال اينكه حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
«الولد للفراش» و بالاخره زياد را بر مردم مسلط ساختي و او بر مسلمانان سخت گرفت و دست و پاي آنان را بريد و بر شاخههاي درخت نصب كرد اي معاويه گويا تو از اين ملت نيستي و آنها هم از تو نيستند، آيا تو حضرمي را نكشتي، زياد براي تو نوشت كه حضرمي بر دين علي بن ابيطالب است آيا علي عليه السلام جز بر دين پسر عمويش بود كه تو اينك در جاي او نشسته اي؟ و بزرگترين شرف تو و اجدادت در جاهليت اين بود كه در زمستان و تابستان كاروان راه ميانداختند و به مسافرت و تجارت ميپرداختند و اكنون از بركت جدم در آن مقام نشسته اي، و اين همه جنايات و مفاسد را انجام ميدهي، اكنون در نامة خود براي من مينويسي كه امت را گرفتار فتنه و آشوب مكن و من فتنه اي را بزرگتر از
ص: ۴۱
امارت تو مشاهده نمي كنم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۳۹]
اندكي بعد از شهادت امام حسن عليه السلام از مردم شام براي يزيد بيعت گرفته و به عمال و حكام خود در ممالك دستور داد تا از مردم براي يزيد بيعت بگيرند، عامل معاويه در مدينه در هنگام عقد بيعت براي يزيد مروان بن حكم بود مروان با مخالفت بني هاشم مخصوصاً حضرت سيدالشهداء حسين بن علي عليه السلام مواجه شد. معاويه وقتي از جريان مبارزه و مخالفت حسين بن علي عليه السلام مطلع شد نامه اي براي امام عليه السلام نوشت:
از ناحيه شما اخباري به من رسيده كه هرگز گمان نمي كردم تو آن حرفها را بر زبان جاري سازي و به آن گونه مطالب رغبت نشان دهي مردماني كه اهل وفا هستند با كسي بيعت كرده اند كه مانند تو در شرافت و بزرگي برابرند و در منزلتي كه خداوند به تو داده است، اينك در مورد خلافت منازعت مكن و از خدا بترس و اين امت را گرفتار آشوب و فتنه مساز و متوجه خود و دين و امت محمد باشي، امام عليه السلام در جواب نوشت: نامة تو به من رسيد، متذكر شده اي كه از ناحيه من اخباري به طرف شما
ص: ۴۰
رسيده است كه انتظار آنها را نداشتي و تو گمان داشتي كه من نسبت به آن اخبار رغبت نشان نمي دهم و لكن نيكيها در اختيار خداوند است اگر اراده كند آدمي را به طرف خير و سعادت راهنمايي ميكند و اگر اراده اش تعلق نگيرد راه هدايت را بر انسان مسدود ميكند.
افراد ظالمي كه اطراف تو را گرفته اند داخل در حزب ستمكاران و اعوان شيطان ميباشند آيا تو حجر بن عدي و اصحاب او را كه از اهل عبادت و زهد بودند نكشتي، حجر و ياران او براي رفع بدعت و امر به معروف و نهي از منكر قيام كردند و تو از روي ظلم و ستم پس از آنكه با آنان عهد و پيمان بستي نقض عهد كردي و آنان را از بين بردي و خداوند را با خود دشمن كردي.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۳۸]
يكي از گناهان و خيانتهاي بزرگ معاويه اين بود كه فرزند دائم الخمر و قمارباز و سگ باز خود يزيد را به خلافت بعد از خود نصب كرد و حال آنكه معاويه از گناهان كبيره و مستي و فساد اخلاق او كاملاً مطلع بود. به فرزندش يزيد گفت: اگر اهل مدينه با خلافت تو مخالفت كردند مسلم بن عقبه را كه آدم جنايتكاري است براي سركوبي آنان بفرست زيرا كه وي خيرخواه توست.
مسلم بن عقبه هم پس از روي كار آمدن يزيد وقتي وارد مدينه شد لشكريان خود را سه روز آزادي داد تا هر جنايتي كه مايل دارند انجام دهند در نتيجه اين آزادي بيش از سيصد نفر از دوشيزگان مورد تجاوز واقع شدند و زنان زيادي كه شوهر نداشتند از زنا حامله شدند و مدينه
ص: ۳۹
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را كه پيامبر آن را طيبه نامگذاري كرده بود به فساد كشيدند.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۳۷]
مسعودي در مروج الذهب مينويسد: هنگامي كه محمد بن ابي بكر به مصر وارد شد براي معاويه نامه اي نوشت كه بخشي از آن از اين قرار است، بعد از حمد و ثناي پروردگار و درود بر حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و اشاره به رسالت آن حضرت ميگويد: اول كسي كه به او ايمان آورد و گفتههاي وي را تصديق كرد و تسليم اوامر او شد پسرعمش علي بن ابيطالب بود كه به غيب ايمان آورد و با جان و تنش از وي طرفداري كرد و با دشمنانش جنگيد و با دوستانش آشتي كرد و جان خود را در راه او در معرض خطر قرار داد اكنون مينگرم تو با وي خود را در يك مقام قرار داده اي و حال آنكه جريان زندگي تو و او بر همه روشن است و سوابق تو و علي عليه السلام در اسلام بر همگان معلوم است.
علي بن ابيطالب عليه السلام از همه مردم راستگوتر، فرزندانش از همگان بهتر،
ص: ۳۸
زوجه اش از همه زنان پاكتر، پسرعمش از همه مردم داناتر، برادرش در روز موته جان خود را در راه اسلام فدا كرد، عمويش حمزة سيدالشهداء در جنگ احد به شهادت رسيد، پدرش همواره از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم معاونت و نگهداري ميكرد و اكنون تو اي معاويه ملعون فرزند ملعون هستي تو و پدرت همواره با اسلام جنگ كرديد و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را اذيت و آزار نموديد، بر ضد آن حضرت لشكركشي كرديد، به روي او شمشير كشيديد، شما در نظر داشتيد نور خدا را خاموش كنيد و براي رسيدن به اين آرزو پولهاي زيادي خرج نموديد و مردم را تجهيز و تكميل كرديد و قبايل عرب را بر وي شورانديد اينك پدرت با همين عقيده از دنيا رفت و تو هم عقيدة او را داري، گواه بر مطلب اين است كه بقية احزاب اكنون پيرامونت را گرفته اند و منافقين در اطراف تو اجتماع كرده اند. اينك بدان تو با خدا مكر ميكني خداوند تو را مهلت ميدهد و تو از رحمت خدا مایوس شده در دام غفلت فرو رفته و غرور از دست میروی.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد - صفحه۳۷]
مبارزات امام عليه السلام با معاويه و يزيد
معاويه مردم شام را با هزاران حيله و نيرنگ مجبور به بيعت با خود نمود در حالي كه خليفة حق موجود بود، كساني با او بيعت كردند كه به قول خودش بين شتر نر و ماده فرق نمي گذاشتند. بعلاوه معاويه آنها را فريب داده بود كه من از خويشاوندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هستم و از همه كس به او نزديكترم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از تربت حسين عليه السلام]
ابوحمزه ثمالي از امام صادق عليه السلام نقل ميكند كه از آن حضرت سؤال شد كه آيا در تربت حائر حضرت حسين عليه السلام شفاست؟ فرمود: از رأس مطهر حسين عليه السلام و قبر شريف آن حضرت تا چهار فرسخ شفا خواهد بود. [۲]
———-
[۲]: وسائل، ج ۱۶، ص ۴۸۹
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از تربت حسين عليه السلام - صفحه۳۶]
اسراري از تربت حسين عليه السلام
امام صادق عليه السلام فرمود:
«أكلُ الطّين حرامٌ عَلى بني آدم ما خَلاطينُ قَبر الحُسينِ عليه السلام، مَن اَكَلتهُ من وَجَعٍ شفاهُ اللهُ». [۱]
خوردنِ خاك حرام است مگر خاك قبر مطهر حضرت سيدالشهداء حسين بن علي عليه السلام و هركس از آن بخورد به جهت دفع و رفع درد و بيماري خداوند به او شفا ميبخشد. مردي به امام صادق عليه السلام عرض كرد كه من از شما شنيدم كه فرموديد تربت حضرت حسين عليه السلام از داروهاي ممتاز است و هر دردي را در خود هضم ميكند و از بين ميبرد.
امام عليه السلام فرمود: بله چنين گفتم حالا چه شده؟ عرض كرد: من از تربت امام حسين عليه السلام خوردم ولي سودي به حالم نكرد. امام عليه السلام فرمود: در هنگام خوردن تربت دعايي وارد است كه هركس آن دعا را نخواند نفعي نخواهد برد.
عرض كرد چه دعايي؟ فرمود: ابتدا بوسيه اي بر تربت ميزني سپس آنرا به چشمانت كشيده و مقدار بسيار مختصري از آن را ميخوري و بعد ميگويي:
«أللهُمَّ انّي أسئلُكَ بحقِّ الملك الذي قَبَضَتها و اسئلُكَ بحقِّ النبي الذي خَزَنها و أسئلُكَ بحقِّ الوصيِّ الذي حلَّ فيها أن تُضَلي علي محمدٍ و آل محمدٍ و أن تَجعَلها لي شفاءٌ من كلِّ داءٍ و أماناً من كلِّ خَوفٍ و حٍفظاً
ص: ۳۷
مِن كُلِّ سوءٍ».
پس از دعا سورة مباركه انا انزلناه في ليلة القدر را قرائت
———-
[۱]: وسائل الشيعه، ج ۱۶، ص ۴۸۹
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۵]
حضرت صاحب الأمر امام مهدي روحي و ارواح العالمين له الفداء در زيارت ناحيه ميفرمايد.
«لَأنِ أَخَّرتَنِي الدُّهُورُ وَ عاقَني عَن نَصرِكَ المقدوُرُ، و لم اكُن لمَن حارَبَكَ محارباً و لمن نَصَبَ لكَ العَداوَةَ مُناصباً لَاندُبَنَّكَ صباحاً و مساءً و لأبكيَنَّ عليكَ بدلَ الدُّموُع دماً حسرَةً عليكَ و تأسُّفاً علي ما دهاكَ و تَلَهُّفاً حتي أموُتَ بلَوعَةِ المُصابِ و غَصَّةِ الإكتئابِ».
اگر روزگار و زمانه مرا به تأخير انداخته و نبودم كه ياريت كنم و با دشمنانت ستيز نمايم و آنها را سركوب نمايم اما شب و روز بر مصائب تو اشك ميريزم و اگر اشك چشمم تمام شود خون گريه ميكنم تا جايي كه سزاوار است از غم و اندوه و مصيبتهايت جان داد و قالب تهي كرد.
سپس در ادامة دعا ميفرمايد: آسمانيان و كوهها و خزائن آنها، درياها و ماهيها و حيوانات آنها، مكه و بيت و مقام و مشعرالحرام و حل و إحرام همه و همه بر مصيبت تو ميگريند.
تنها نه خاكيان به عزاي تو اشكريز***ماتم سراست بهر تو از غيب تا شهود
ص: ۳۶
از خون كشتگان تو صحراي ماريه***باغي و سنبلش همه گيسوي مشكبود
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۵]
امام محمد باقر عليه السلام فرمود: حضرت زين العابدين عليه السلام ميفرمود: هر مؤمني كه بر مصيبت حضرت حسين عليه السلام بگريد كه اشك چشمش به صورتش جاري شود خداوند تبارك و تعالي براي هميشه جايگاهش را در قصرهاي بهشتي قرار خواهد داد. [۲]
———-
[۲]: العيون العبري، ص ۵
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۵]
ذكر مصائب حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام را بنمايد و چشمانش به اندازة بال مگسي تر شود ثوابش با خداست و البته خداوند تبارك و تعالي كمتر از بهشت راضي نخواهد شد. [۱]
———-
[۱]: ثواب الاعمال، ص ۴۷
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۴]
ابن عباس گفت: اميرالمؤمنين علي عليه السلام به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد اي رسول خدا آيا شما عقيل را دوست ميداري؟ فرمود: آري و الله من او را به دو جهت دوست ميدارم، يكي به خاطر خودش يكي به خاطر ابي طالب پدرش و پسر همين عقيل در راه محبت فرزند تو حسين عليه السلام به شهادت ميرسد و چشمان مؤمنان براي او اشكبار است و فرشتگان مقرّب الهي بر او درود ميفرستند.
آنگاه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شروع به اشك ريختن نمود تا جايي كه اشك ديدگان مباركش بر سينه اش ميريخت و ميگفت: به خدا شكايت ميكنم از آنچه را كه بر عترتم پس از من واقع ميگردد. [۲]
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۸۸
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۵]
ابن هارون مكفوف ميگويد امام صادق عليه السلام به من فرمود: اي ابا هارون مرثيه اي دربارة حسين عليه السلام برايم بخوان من هم شعري دربارة حضرت حسين عليه السلام و مصائبش خواندم. امام صادق عليه السلام فرمود: همان گونه بخوان كه در محافل خود ميخوانيد يعني با رقّت و سوز باشد. ابي هارون ميگويد شعري خواندم. امام عليه السلام گريه كرد سپس فرمود: بيشتر بخوان من هم قصيده اي خواندم. امام عليه السلام گريست، زنهاي پشت پرده نيز گريستند. آنگاه فرمود: اي ابا هارون هركس درباره حضرت حسين عليه السلام شعري بسرايد و اشك بريزد و ده نفر را بگرياند براي همه آنها بهشت مقرر ميگردد و هركه دربارة حسين عليه السلام شعري بسرايد و بگريد و پنج نفر را بگرياند بهشت برايشان نوشته ميشود و هركه دربارة حضرت حسين عليه السلام شعري بگويد و خود بگريد و يك نفر را نيز بگرياند هر دو اهل بهشتند و هركس به تنهايي
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۳]
امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود: ماه محرم ماهي كه مردم عصر جاهليت حرمت آن را حفظ ميكردند و در ان جنگ و كشتار نمي كردند ولي در اين ماه خون ما را ريختند و حرمت ما را شكستند، بچهها و زنان ما را به اسارت بردند، خانه هاشان را آتش زدند.
بدرستي كه روز حضرت حسين عليه السلام دلخراش ترين روزها و اشكبارترين ايام است، آري در آن روز بود كه عزيزان ما در نهايت بلا و مصيبت قرار گرفتند و كرب و بلاء را به ارث تا قيامت براي ما گذاشتند.
«فَعلي مِثلُ الحسينِ فليَبكِ الباكُونَ فانَّ البُكاءَ عليهِ يَحُطُّ الذُّنوبِ العظامَ»
پس بر مثل حسين عليه السلام بايد گريست كه گريه بر حضرت او گناهان بزرگ را از بين ميبرد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۳]
امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود: ماه محرم ماهي كه مردم عصر جاهليت حرمت آن را حفظ ميكردند و در ان جنگ و كشتار نمي كردند ولي در اين ماه خون ما را ريختند و حرمت ما را شكستند، بچهها و زنان ما را به اسارت بردند، خانه هاشان را آتش زدند.
بدرستي كه روز حضرت حسين عليه السلام دلخراش ترين روزها و اشكبارترين ايام است، آري در آن روز بود كه عزيزان ما در نهايت بلا و مصيبت قرار گرفتند و كرب و بلاء را به ارث تا قيامت براي ما گذاشتند.
«فَعلي مِثلُ الحسينِ فليَبكِ الباكُونَ فانَّ البُكاءَ عليهِ يَحُطُّ الذُّنوبِ العظامَ»
پس بر مثل حسين عليه السلام بايد گريست كه گريه بر حضرت او گناهان بزرگ را از بين ميبرد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۳]
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
«نَفَسُ المَهمُوم لِظُلمِنا و هَمَّهُ لَنا عِبادَةٌ». [۳]
ص: ۳۳
نفس آن كسي كه به جهت مظلوميت ما مهموم و غمزده باشد تسبيح است و اندوه او عبادت ميباشد.
و همو فرمود:
«كُلُّ الجزع و و البُكاءِ مكروُهٌ، سِوَي الجَزع و البُكاءِ علي الحُسينِ عليه السلام» [۱]
هر ناله و فرياد و گريه و زاري مكروه است مگر ناله و گرية بر حسين عليه السلام.
———-
[۳]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۷۸
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۸۰
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - اسراري از گريه بر حسين عليه السلام - صفحه۳۲]
اسراري از گريه بر حسين عليه السلام
علي ابن موسي الرضا عليه السلام ميفرمود:
«مَن تَذكّر مُصابَنا و بكي لِمَا ارتُكِبَ مِنّا، كانَ مَعنا في دَرَجَتِنا يومَ القيامَة، و من ذَكّر بِمُصابِنا فَبَكي و أبكي لَم تبكِ عَينِهِ يومَ تبكي العُيوُنَ، و من جَلَسَ مَجلساً يحيي فيه أمرُنا لم يَمُت قَبلَهُ يومَ تمُوتُ القُلوب» [۲]
هركس ذكر مصائب ما را بنمايد و بر آنچه به ما وارد شده اشك بريزد روز قيامت در رتبة ما خواهد بود و هركس مصائب ما را متذكر شود و بگريد و بگرياند در روزي كه همه چشمها گريان است ديدگانش گريان نخواهد بود و هركس در مجلسي از مجالسي كه أمر ما اهلبيت و امامان احياء ميشود بنشيند دلش زنده و جاويد خواهد بود روزي كه همه قلبها مرده است.
———-
[۲]: أمالي صدوق، مجلس ۱۷
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۳۱]
امام صادق عليه السلام ميفرمايد: حضرت حسين عليه السلام در آغوش حضرت فاطمه عليها السلام بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را از آغوش فاطمه عليها السلام گرفت و فرمود: خداوند قاتلين و كساني را كه به تو و خانواده ات اذيت و مصيبت وارد
ص: ۳۲
مي سازند لعنت كند. خداوند بين من و كساني كه به ياري تو برمي خيزند حكم نمايد. حضرت فاطمه زهرا عليها السلام عرض كرد پدرجان چه ميفرماييد؟ فرمود: دخترم دارم از مصيبتها و ستمهايي كه بعد از ما بر اين فرزندم روا ميدارند سخن ميگويم و من آن روز و آن سرزمين را مشاهده ميكنم!
فاطمه عليها السلام عرض كرد پدرجان اين محل كجاست؟ فرمود: سرزميني است معروف به كربلا و آن مكاني است كه كرب و بلا بر ما واقع ميشود. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۶۴
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۳۱]
مرحوم علامه مجلسي در توضيح كلمه اُسوة أنتَ ميگويد:
«إنَّكَ اُسوَةُ الخلقِ يقتَدونَ بكَ أو يأتَسي بذكرِ مُصيبَتُكَ كلِّ حَزينٍ». [۲]
پسرم تو اُسوه خلق خواهي شد و همه در نهضتها و مبارزاتشان با ستمگران به تو اقتداء خواهند كرد و هر مصيبت زده اي به مصيبت تو تأسي كرده و به ياد تو محزون و اشكبار خواهد شد.
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۶۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۳۱]
«قالَ عَلِيُّ لِلحُسَينِ: يا أباعَبدِالله أسوَةٌ أَنتَ قدماً فَقالَ: جُعِلتُ فِداكَ ما حالِي؟……. قالَ فَوَ الَّذي نفسي بِيَدهِ ليَسفِكُنَّ بَنُو اُمَيَّةَ ثُمَّ
خداوند نازل فرموده إقرار ميكنم، رسول الله را تصديق مينمايم و گفته پدرم را تكذيب نمي كنم.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۳۰]
يك روز عمر بن سعد به امام حسين عليه السلام عرض كرد يا اباعبدالله عده اي از سفهاء و نادانان خيال ميكنند كه من ترا خواهم كشت.
«فَقالَ لَهُ الحُسينُ عليه السلام إنَّهُم لَيسوا سُفهاء و لكنَّهُم حُلَماء».
امام فرمود: آنها سفيه و نادان نيستند آنها حلماء و بزرگان هستند. [۲]
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۶۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۳۰]
أصبع بن نباته ميگويد: اميرالمؤمنين علي عليه السلام كه در بالاي منبر مشغول به صحبت و خطابه بود كه فرمود:
«سَلوني قبلَ اَن تَفقِدوني فَوَ الله لا تَسألوني عن شيئٍ مَضي و لا عَن
ص: ۳۰
شيءٍ يَكُونَ إلاَّ نَبَأتُكُم بِهِ».
از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد پس به خدا سوگند كه هر چه سؤال كنيد از خبرهاي گذشته و آينده به تحقيق شما را پاسخ خواهم گفت.
سعد بن أبي وقاص از جا برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين،
أخبرنى كشم في رَأسى وَ لِحيَتى مِن شَعرََةٍ؟.
مرا باخبر كن كه در سر و صورت من چند مو هست؟!
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: سوگند به خدا چيزي را از من پرسيدي كه قبلا خليل من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به من فرموده بود كه تو اين سؤال را از من خواهي كرد و مرا مطلع ساخت كه چند مو در سر و صورت تو هست و خبر داد كه در بن و ريشه هر موي تو شيطاني است كه ترا گمراه ميكند.
«وَ إِنَّ في بَيتِكَ لَسَخلاً يَقْتُلُ الحُسَين إبني، و عمر بن سعد يَومَئِذٍ يَدرِجُ بَينَ يَدَيهِ».
و در خانه تو فرزندي هست كه فرزند من حسين را شهيد خواهد كرد. در همان موقع عمر بن سعد لعنة الله عليه تازه به راه افتاده بود. [۱]
———-
[۱]: اعلام الوري، ص ۱۸۶
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۹]
ابن عباس ميگويد: يك روز هم در جنگ صفين همراه اميرالمؤمنين علي عليه السلام بودم، همينكه به نينوي و شط فرات رسيديم علي عليه السلام با صداي بلند فرمود:
«يَابنَ عَبّاس أتَعرِفُ هذا المَوضِع؟ قلت له: ما اَعرِفُهُ يا اميرَالمُؤمنين فَقال عليه السلام لَو عَرَفتَهُ كَمَعرِفَتي لَم تكُن تجوزُه حتي تَبكي كَبُكائي».
اي پسر عباس آيا اين مكان را ميشناسي؟ عرض كردم نمي شناسم يا اميرالمؤمنين! فرمود: اگر مثل من آشناي به اين مكان بودي از آن نمي گذشتي مگر آنكه همانند من اشك بريزي.
ابن عباس ميگويد ديدم كه آنقدر علي عليه السلام گريه كرد تا جايي كه از محاسن شريفش بر سينه اش ميريخت، ما نيز با او گريه كرديم سپس فرمود: «أوه أوه مالي و لآلِ أبُوسفيان؟ مالي و لآل حَرب حِزبُ الشَّيطان؟ و اَولياء الكُفر؟ صَبراً يا أبا عَبدِالله فَقَد لَقِيَ أبوكَ مِثلُ الَّذي تَلقي مِنهُم). [۲]
واي و واي مرا با آل ابوسفيان چكار؟ مرا با آل حرب و حزب شيطان و رهبران كفر چكار؟ پسرم، حسين جان صبر كن پدرت نيز همانند تو به مصائبي مبتلا خواهد شد.
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۵۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۸]
ابن عباسي ميگويد: هنگامي كه بيماري رسول الله صلي الله عليه و آله و سلّم شدت گرفت و توسط همان بيماري رحلت نمود:
«ضَمَّ الحُسَين عليه السلام إلي صَدرِهِ يسيلُ من عَرِقِهِ عليهِ و هُوَ يجُودُ بِنَفسه وَ يَقُولُ: مالى و لِيَزيد لا بارِكَ اللهُ فيه، اللّهُمَّ العَن يزيدَ ثُمَّ غُشي عَلَيهِ طَويلاً وَ أفاقَ وَ جَعَلَ يَقبلُ الحُسَينَ وَ عَيناهُ تَذرِفانََ وَ يَقُولُ: أما إنَّ لى وَ لِقائِكَ مَقاماً بَينَ يديِ الله عَزَّوَجَلَّ».
امام حسين عليه السلام را به سينه خود چسبانيد در حاليكه عرق مرگ از او جاري بود و داشت جان به جان آفرين تقديم مينمود و ميفرمود: مرا با يزيد چكار، خداوند بركت را از تو بردارد، خداوند بر يزيد لعنت بفرست و آنگاه مدت طولاني بيهوش شد و دوباره به هوش آمد و شروع كرد به بوسيدن
ص: ۲۹
حضرت حسين عليه السلام و فرمود: من و قاتل تو در پيشگاه پروردگار حاضر ميشويم و از او دادخواهي خواهم كرد. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۶۹
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۸]
روزي حضرت حسين عليه السلام در دامن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلّم نشسته بود حضرت با او بازي ميكرد و ميخنديد، عايشه گفت يا رسول الله چقدر اظهار علاقه به اين طفل ميكني!؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: واي بر تو چگونه دوست نداشته باشم كسي را كه ميوة دل من و نور ديدة من است و بالاخره امت من او را خواهند كشت و هركه پس از شهادت او زيارتش كند خداوند تبارك و تعالي تا نود حج و عمره در «پرونده» او مينويسد. [۲]
———-
[۲]: أمالي شيخ صدوق، ص ۶۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۷]
در تفسير آيه شريفة «فَتَلقّي آدَمُ مِن رَبِّه كَلمات» [۲] روايتي است كه حضرت آدم عليه السلام بر ساق عرش نظركرد و اسامي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام را مشاهده نمود. جبرئيل به او فرمود كه بگو: «يا حميد بِحَقِّ مُحَمّد، يا عالِيُ بِحَقِّ عَليّ يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَه، يا مُحسِنُ بحقِّ الحَسن و الحُسينِ» و از جانب توست احسان. ولي همينكه اسم امام حسين عليه السلام را به زبان جاري ساخت اشكش جاري شد و دلش بدرد آمد. آدم گفت برادر جبرئيل اين چه رازي است همينكه نام پنجمي را بردم قلبم شكست و اشكم جاري شد؟
جبرئيل گفت: فرزند تو حسين گرفتار مصيبتي ميشود كه همه مصيبتهاي عالم در برابر آن كوچك است.
آدم پرسيد چگونه به شهادت ميرسد؟ جبرئيل گفت:
«يَقتُلُ عطشاناً غريباً وحيداً فَريداً ليسَ لَهُ ناصرٌ و لا مُعينٌ».
حسين عليه السلام با لب تشنه كشته ميشود در حاليكه غريب و تنهاست و هيچ يار و معيني ندارد.
اي آدم اگر او را ببيني ميگويد:
«وا عَطَشاهُ وا قِلَّةَ ناصِراهُ حتّي يحُولَ العَطَشُ بينَهُ و بينَ السَّماء كالدُّخانِ».
واي از تشنگي و از كمي ياور تا جايي كه عطش در او اثر
ص: ۲۸
مي گذارد ديدگانش بين زمين و آسمان را دود ميبيند.
هيچكس او را جز با شمشير پاسخ نمي دهد او را همانند ذبح گوسفندان از قفا به شهادت ميرسانند. دشمنانش سر مقدس او و يارانش را در شهرها ميچرخانند و همراه سرهاي شهيدان خانوادة او و زنها هستند. آري اين در علم خداوند يكتاي منّان است. آنگاه آدم و جبرئيل هر دو مدتي اشك ريختند. [۱]
———-
[۲]: بقره، آيه ۳۷
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۴۵
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۷]
در روايت است كه حضرت سليمان كه باد در تسخيرش بود سوار بر قاليچه خود در هوا سير ميكرد كه ناگاه بر بام كربلا گذشت باد او را سه بار دور خودش چرخاند و او را گرفتار گردباد نمود سليمان نگران سقوط
ص: ۲۷
و افتادن بود كه باد آرام شد و او را در زمين كربلا فرود آورد.
سليمان به باد گفت: چرا ساكن شدي؟ گفت: در اين سرزمين حسين عليه السلام كشته خواهد شد. سلمان پرسيد حسين كيست؟ گفت سبط محمّد مختار پسر عليّ كرّار، گفت: قاتلش كيست؟ گفت: نفرين شده آسمانها و زمين به نام يزيد! سليمان دستها را به آسمان بلند كرد. حسين عليه السلام را دعا كرد و يزيد را نفرين نمود و انس و جنّ آمين گفتند. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۴۴
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۶]
حضرت موسي عليه السلام يك روز به اتفاق يوشع بن نون سفر ميكرد همينكه به سرزمين كربلا رسيدند بند كفشش پاره شد و خاري به پايش رفت و خون جاري شد.
عرض كرد پروردگارا چه لغزشي از من سر زده بود كه چنين شد. به او وحي شد:
«إنَّ هُنا يَقتُلُ الحُسَينَ وَ هُنا يَسفِكُ دَمَهُ فَسالَ دَمَكَ مُوافَقَةً لِدَمِهِ».
در اين سرزمين حسين به شهادت ميرسد و خونش ريخته ميشود جهت همدردي و همرنگي با او خون تو نيز در اين مكان ريخته شد.
موسي عليه السلام عرض كرد حسين كيست؟ به او گفته شد سبط حضرت محمّد مصطفي پسر عليّ مرتضي، گفت: قاتلش كيست؟ گفته شد نفرين شده حيوانات دريا، درندگان صحرا، پرندگان هوا، موسي عليه السلام دستها را به آسمان بلند كرد و حسين عليه السلام را دعا كرد و يزيد را لعنت نمود و يوشع بن نون آمين گفت. [۲]
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۴۴
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۵]
روايت است كه همينكه حضرت نوح عليه السلام سوار بر كشتي شد به نقاط مختلف دنيا سير كرد. همينكه به كربلا رسيد كشتي متوقف شد و زمين با يك جاذبة خاصي كشتي را نگه داشت، حضرت نوح عليه السلام نگران غرق شدن بود و گفت پروردگارا اين چه گردابي است كه در آن افتاده ايم ما همه زمين را سيركرديم مشكلي نداشتيم اين چه سرزميني است كه اين قدر
ص: ۲۶
مصيبت بار ميباشد.
جبرئيل فرود آمد و گفت اي نوح در اين مكان است كه حسين نوة خاتم پيامبران حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم پسر خاتم اوصياء به شهادت ميرسد. نوح عليه السلام گفت قاتل او كيست؟ جبرئيل گفت: ملعون آسمانها و زمين، نوح چهار بار او را لعنت كرد كشتي از گرداب بيرون آمد تا به كوه جودي رسيده و استقرار يافت. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۴۳
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۵]
حضرت آدم عليه السلام همينكه به زمين هبوط نمود در پي همسرش حوّا به اطراف زمين جستجو ميكرد تا گذرش به سرزمين كربلا افتاد. ناگهان غم او را گرفت و سينه اش تنگ شد، سر به آسمان بلند كرد و گفت: بار پروردگارا آيا از من گناه ديگري سر زده كه مرا به اين بلا مبتلا ميفرمايي؟ من همه زمين را سير كردم اما هيچ مكاني مثل اين مكان اندوه آخرين نبوده است، خطاب رسيد اي آدم از تو گناهي سر نزده وليكن در اين زمين فرزندي از نسل تو به نام حسين مظلومانه خونش ريخته ميشود. حضرت آدم عرض كرد آيا حسين پيامبر است؟ پروردگار فرمود: خير وليكن نوة پيامبر حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم است. حضرت آدم پرسيد قاتل او كيست؟ پروردگار فرمود: يزيد كه نفرين شدة اهل آسمانها و زمين است. آنگاه آدم از جبرئيل كسب تكليف كرد كه من چه انجام دهم؟ جبرئيل گفت: يزيد را لعنت كن! حضرت آدم چهار بار قاتل حسين عليه السلام را لعنت كرد و به جستجوي خود براي يافتن حوّا ادامه داد و بالاخره او را در كوه عرفات پيدا كرد. [۲]
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۴۲
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۴]
فضل ميگويد از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: هنگامي كه حضرت ابراهيم به فرمان پروردگار مأمور شد تا به جاي اسماعيل گوسفندي را قرباني كند در دلش گذشت كه چه خوب بود كه اسماعيل را ذبح ميكردم و مستحق بالاترين درجات ثواب ميشدم.
خداوند تبارك به او وحي فرستاد كه اي ابراهيم چه كسي را از مخلوقات من بيشتر دوست ميداري؟ عرض كرد:
«يا ربّ ما خلقت خلقاً أحَبُّ اِلَيَّ مِن حَبيبِكَ مُحمّد صلي الله عليه و آله و سلم».
پروردگارا هيچكس محبوبتر از حبيب تو محمّد صلي الله عليه و آله و سلم نزد من نيست.
خداوند تبارك و تعالي فرمود: آيا او را بيشتر دوست ميداري يا خودت را؟ ابراهيم گفت او را بيشتر از خودم دوست ميدارم. پروردگار فرمود: فرزند او را بيشتر دوست ميداري يا فرزند خودت را عرض كرد البته فرزند او را، خداوند فرمود: پس بدان كه فرزند او به دست دشمنانش
ص: ۲۵
ظالمانه كشته خواهد شد.
اي ابراهيم عده اي از امت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم فرزندش حسين را سر ميبرند و به خاطر اين جنايتشان مستوجب غضب من خواهند شد. ابراهيم بشدت متأثر و محزون گرديد و مدتي بر مصيبت حسين عليه السلام اشك ريخت. [۱]
———-
[۱]: عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج ۱، ص ۲۰۹
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۴]
زكريّا عليه السلام ميگويد: يك روز به درگاه پروردگار عرض كردم خداوندا اين
ص: ۲۴
چه سري است كه وقتي به ياد آن چهار بزرگوار هستم دلم آرام ميگيرد و غم و غصه از دلم خارج ميشود ولي وقتي به ياد حسين عليه السلام ميافتم اشكم جاري ميشود و دلم ميسوزد؟ خداوند تبارك و تعالي زكريا را از قصه امام حسين عليه السلام باخبر ساخت و فرمود: كهيعص، كاف اسم كربلاء، هاء هلاك شدن و شهادت عترت طاهره، ياء يزيد ظالم بر حسين عليه اسلام و عين عطش آن حضرت و صاد اشاره به صبر اوست.
زكريا همينكه اين مطالب را از خداوند تبارك و تعالي شنيد سه روز از مسجد و محل عبادت خويش بيرون نرفت و مردم را به خود راه نداد و هر سه روز را به سوگواري و گريه و زاري بر حسين عليه السلام مشغول گرديد. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۲۲۳
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - امام حسين و ساير پيشوايان - صفحه۲۳]
امام حسين و ساير پيشوايان
سعد بن عبدالله گفت: كه از حضرت قائم امام عصر (عجّ الله تعالي فرجه الشريف) تأويل «كهيعص» (حروف مقطعه سوره مريم) را پرسيدم.
امام عليه السلام فرمود: اين حروف از اخبار غيبي است كه خداوند تبارك و تعالي بندة خويش زكريّا را از آن مطلع ساخت و بعد براي حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم نقل فرمود و آن به اين ترتيب بود كه زكريا از خداوند خواست تا أسماء خمسه را به او تعليم دهد. جبرئيل بر زكريّا نازل شد و أسماء خمسه طيبه را به او آموخت.
زكريا هروقت نام شريف محمّد و علي و فاطمه و حسن عليهم السلام را به زبان جاري ميكرد و بر آنها متوسل ميشد همّ و غم از دلش بيرون ميرفت ولي همينكه اسم حضرت حسين عليه السلام بر لب و جانش نقش ميبست بي اختيار اشكش جاري ميشد و از اين حال خويش تعجب ميكرد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۲۲]
عصام بن مصطلق شامي گفت وارد مدينه شدم چشمم به جمال زيباي حسين بن علي عليه السلام افتاد، منظر پاكيزه و با شوكت و جلالت او مرا به حسد واداشت و حسد هم سبب شد كه بغض و دشمني را كه در سينه از پدر او داشتم ظاهر كنم. به او نزديك شده و از روي تحقير و توهين گفتم اي پسر ابوتراب؟ امام عليه السلام فرمود:
«نِعمَ قالَ فبالَغتُ في شتمٍ و شَتَمَهُ أبيهِ»
بلي. عصام گفت: هرچه توانستم به آن حضرت و پدرش ناسزا گفتم.
«فَنَظَرَ إلىَّ نَظرَةُ عاطِفٍ رَؤفٍ»
پس از روي عطوفت و مهرباني نگاهي بر من كرد و فرمود:
«أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ خُذِ العَفوُ و أمرُ بالعُرفِ و أعرِض عَنِ الجاهِلينَ».
اين آيه اشاره به مكارم اخلاق رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و بعد فرمود:
با من آهسته و آرام برخورد كن و كار را بر خود و بر من آسان كن و از خداوند تبارك و تعالي طلب آمرزش بنما و سپس فرمود: اگر تو از ما طلب ياري كني ترا ياري خواهيم كرد و اگر چيزي بخواهي به تو خواهيم داد و اگر طلب ارشاد و هدايت داراي هدايتت مينماييم.
عصام گفت من از گفته و حرفهاي غلط خود پشيمان شدم و آن بزرگوار
ص: ۲۳
با فراست فهميد كه من پشيمانم فرمود: آنچه را كه يوسف به برادران خطا كار خويش فرمود من نيز ميگويم:
«لا تَثريبَ عليكُم اليُومَ يَغفِرُ اللهُ لَكُم و هُوَ أرحَمُ الرّاحِمينَ».
عتاب و ملامتي نيست بر شما، خداوند بيامرزد شما را و اوست ارحم الرّاحمين.
عصام گفت: از اين اخلاق شريف آن حضرت در مقابل آن جسارتها و ناسزاها كه از من سرزد چنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زمين فرو بروم. ناچار آرام از مجلس حضرت بيرون آمدم و نبود نزد من شخصي محبوبتر از حضرت حسين و پدرش علي بن ابيطالب عليهما السلام
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۲۲]
عبدالرحمن سلمي به فرزند حضرت سيدالشهداء سورة مباركه حمد
ص: ۲۲
را آموخت وقتي فرزند حضرت سوره را براي پدر خواند امام عليه السلام هزار دينار با هزار حلّه به معلّم او عطا فرمود و دهانش را از درّ پركرد بعضي گفتند چرا اينهمه عطا ميكني؟ امام عليه السلام فرمود: كجا اين هدايا ميتواند جبران تعليم او را بنمايد. [۱]
———-
[۱]: بحار، ج ۴۴، ص ۱۹۱
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۲۱]
«وُجِدَ عَلى ظَهرِالحُسَيْنِ بنِ عَليٍّ يَوْمَ الطَّفِ أَثَرَ فَسألوا زَينَ العابِدينَ عَن ذلِكَ فَقال: هذا ممّا كانَ يَنقِلُ ااجَرابَ عَلى ظهرهِ إلى مَنزِلِ الأرامِل وَ اليَتامي وَ المَساكينَ» [۲]
در روز عاشورا اثري بر روي كتف امام حسين عليه السلام مشاهده شد از امام سجاد زين العابدين عليه السلام سؤال شد كه اين چه اثري بر بدن امام حسين عليه السلام است؟ فرمود: اين جاي وسيله اي است كه پدرم حضرت حسين عليه السلام خوراك و غذاي بيوه زنان و يتامي و مساكين را حمل ميكرد.
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۱۹۰
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۲۱]
كني از در خانه ات نخواهم رفت و همچنان خدمتگزار آستانت خواهم بود.
امام عليه السلام فرمود: سزاوار است مرد آنچه ميگويد به آن عمل كند، هنگامي كه وارد باغ شدم به تو گفتم بدون اذن تو به باغ تو قدم گذاشتم پس قول و عمل من بايد يكي باشد يعني باغ متعلق به توست فقط با اين شرط كه اين اصحاب و ياران من كه مشاهده ميكني اجازه داشته باشند گاهي از ميوههاي آن استفاده كنند و تو آنها را به خاطر من كرامت كن تا خداوند در روز قيامت به تو كرم نمايد.
امام عليه السلام او را دعا كرد و فرمود:
«وَ بارِك لَكَ في حسنِ خَلقِكَ وَ أدَبِكَ»
خداوند اين حسن خلق و ادب تو را مبارك گرداند.
«فَقالَ الغُلامُ: ان وَهَبتَلي بُستانَكَ فأنَا قد سَبَلتُهُ لأصحابِكَ و شيعَتكَ». [۱]
غلام گفت: حال كه باغ خويش را به من بخشيدي من هم استفاده از آن را براي اصحاب و شيعيانت رايگان قرار دادم.
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۴۴۶
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۲۰]
حضرت حسين عليه السلام با عده اي از ياران به باغي كه اطراف مدينه بود و متعلق به حضرت بود وارد شدند. نگهبان و باغبان باغ غلامي به نام صاف بود. وقتي داخل باغ گرديدند حضرت حسين عليه السلام مشاهده فرمود كه غلام به خوردن نان مشغول است. امام عليه السلام پشت يك درخت پنهان شد و رفتار غلام را زير نظر گرفت، غلام يك لقمه خودش ميخورد و يك لقمه به
ص: ۲۰
سگي كه در كنارش بود ميداد. امام عليه السلام از عمل غلام شگفت زده شده بود. همينكه غلام دست از غذا كشيد گفت:
«الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمينَ، اللهُمَّ اغفِرلي، وَ اغفِرلِسَيِّدي وَ بارَكتَ لَهُ كَما باركتَ عَلي أبَويهِ بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الراحِمينَ».
حمد خداي دو جهان را، خداوندا مرا ببخش، مولايم را مشغول غفرانت قرار بده و بركتت را بر او نازل فرما همانطور كه بر پدر و مادرش نازل فرمودي بِرَحمَتِكَ ياا أرحَمَ الرّاحِمينَ.
امام حسين عليه السلام از جا برخاست و خود را به غلام رساند و او را صدا زد:
فَقامَ الغُلامُ فَزَعاً و قالَ: يا سيّدي و سيّد المُؤمِنين إنّي ما رأيتُكَ فاعفُ عنّي، فقالَ الحسينُ إجعَلني في حِلٍّ يا صافي لأني دَخَلتُ بُستانَكَ بغيرِ إذنِكَ».
غلام از جا برخاست و وحشت زده گفت اي آقاي من و آقاي همه مؤمنين ببخشيد من شما را نديدم. امام عليه السلام فرمود: اي صافي تو مرا حلال كن كه بدون اجازه ات به باغ تو داخل شدم.
غلام گفت: شما با فضل و بزرگواريتان چنين ميفرماييد. امام عليه السلام فرمود: ديدم كه لقمه هايت را دو نيم ميكردي نصف خود ميخوردي و نصف به سگ ميدادي اين كار تو چه معني داشت؟ غلام گفت: اين سگ در هنگام خوردن به من نگاه ميكرد بنابراين حيا كردم كه او را غذا ندهم. حسين جان اين سگ پاسبان باغ توست من هم عبد و غلام تو هردو با هم از رزق و كرم تو ميخورديم.
امام حسين عليه السلام از سخنان غلام به گريه افتاد و فرمود تو را در راه خدا آزاد كردم و از صميم قلب هزار دينار به تو بخشيدم. غلام گفت: اگر مرا آزاد
ص: ۲۱
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۹]
امام حسن مجتبي عليه السلام عزم سفر نمود و در بين راه به خاطر تاريكي شب راه را گم كرد. به چوپاني برخورد نمود و ميهمان او شد او هم از امام حسن عليه السلام پذيرايي خوبي كرد تا صبح شد.
در هنگام صبح چوپان راه را به امام نشان داد. امام حسن عليه السلام فرمود: به مدينه بيا تا جبران محبتهاي ترا بنمايم. جوان چوپان كه غلام ديگري بود با گوسفندان و مولاي خود به مدينه آمد، موقعي به شهر رسيد كه امام حسن عليه السلام بيرون شهر مشغول كار بود: چوپان به خدمت امام حسين عليه السلام شرفياب شد به خيال آنكه اين آقا همان مهمان آن شب است عرض كرد من همان كسي هستم كه شب كذايي مهمان من بودي به من وعده دادي كه به مدينه آيم تا تلافي كني. امام حسين كه متوجه اشتباه او شد ولي اصلاً بازگو نكرد، پرسيد غلام كه هستي؟ عرض كرد فلان شخصي، فرمود: چند گوسفند داري؟ عرض كرد سيصد رأس امام عليه السلام فرستاد به دنبال مولاي او تا وي را تشويق به فروش گوسفندان و غلام كنند. او هم پذيرفت، آنگاه امام حسين عليه السلام غلام را آزاد كرد و بعد گوسفندان را به او بخشيد و فرمود: اين به تلافي محبتي كه آن شب به برادرم امام حسن نمودید.
ارسال شده توسط بازار کتاب
🔴 در نام رقیه فاطمه پنهان است
📑 امشب سفیر سه ساله حسین(ع) به سرزمین شام رسید. شنیدنی نیست قصه غربت آن شبهای دمشق. دخترک بهانه بابا می گیرد و…
گناهش چیست؟
بی گناه نیست. او فرزندحسین است که بر امیرالکافرین شوریده است. او نواده رسول الله است، …
📌 ادامه مطلب
http://badesaba.ir/tiket/dcd95
📌 لینک کانال بادصبا
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۶]
حرّ بن يزيد رياحي عليه الرّحمه با هزار نيروي نظامي خود به سپاه حضرت حسين عليه السلام نزديك شدند و در شدت گرما در برابر امام حسين عليه السلام و يارانش صف كشيدند تا مانع ادامة راه آن حضرت و اصحابش شوند. امام عليه السلام هم با سپاه خود شمشيرها را آماده كردند و در مقابل آنها ايستادند. در اين هنگام حضرت حسين عليه السلام ملاحظه فرمود كه سپاه دشمن از تشنگي سخت در عذاب است، فوراً به جوانان خود امر كرد:
ص: ۱۷
«إسقوُ القَوْمَ وَ أؤرِهِمْ مِنَ الماء وَ رَشِفُوا الخَيلَ تَرشِيفاً».
اينها را با اسبهايشان آب دهيد تا حدّي كه سيراب شوند، آنها به امر امام ظروف و طشتها را پر از آب كردند و سپاه حر و اسبهايشان را آب دادند.
علي بن طعان محاربي ميگويد: من آخرين نفر از سپاه حرّ بودم كه به آنجا رسيدم، تشنگي بر من و مركب من بسيار غلبه كرده بود چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام حال عطش من و مركب مرا ملاحظه فرمود: به من امر كرد تا شتر خود را بخوابانم، شتر را آب دادم و شخص حسين عليه السلام با دست مبارك مشك آب را به دهان من گذاشت و سيرابم كرد!! [۱]
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۴۳۶
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۶]
يكي از غلامان حضرت حسين عليه السلام مرتكب لغزشي شده بود كه ميبايد ادب شود امام عليه السلام دستور داد او را تأديب نمايند. غلام گفت: اي مولاي من خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: «وَ الكاظمين الغِيظ» كساني كه غيظ خود را فرو ميبرند، امام عليه السلام فرمود: او را رها كنيد كه غيظ خود را فرو بردم. غلام گفت: «والعافينَ عَنِ النّاس» كساني كه از لغزش مردم صرف نظر ميكنند و ميبخشند، امام عليه السلام فرمود: ترا بخشيدم، غلام گفت: «والله يحِبُّ المُحسِنينَ» خدا نيكوكاران را دوست ميدارد. امام عليه السلام فرمود: «أنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللهِ تَعالي و أمَرَ لَهُ بِجائِزَةٍ حَسَنَة» ترا در راه خدا آزاد كردم و بعد دستور داد كه به او يك جايزة شايسته هم عنايت كنند! [۲]
———-
[۲]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۴۳۱
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۵]
امام حسين عليه السلام با مساكين و مستمندان مينشست و ميگفت: خداوند اهل كبر و مستكبرين را دوست نمي دارد، يك روز بر چند كودك گذر كرد كه مشغول خوردن يك قطعه نان بودند. بچهها از امام عليه السلام خواستند كه با
ص: ۱۶
آنها هم غذا شود، امام عليه السلام در كمال لطف و مهرباني دعوت اطفال را پذيرفت و با آنها هم غذا شد. آنگاه بچهها را با خود به خانه برد و آنها را از غذا سير كرد و بر آنها لباس پوشانيد و سپس فرمود:
«إنَّهُم أسحى مِنّى لّأَنَّهُم بَذَلوا جَميع ما قَدَرُوا عَلَيهِ وَ أنَا بَذَلتُ بَعْضُ ما أفدِرُ عَلَيهِ» [۱]
اين كودكان از من سخاوتمندترند زيرا كه آنها هرچه داشتند بذل كردند ولي من بخشي از مال خويش را بذل نمودم.
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۴۳۰
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۵]
امام سجاد عليه السلام ميفرمايد: از پدرم حضرت حسين عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: اگر كسي از سمت راست به من ناسزا بگويد و در سمت چپ برگردد و از من عذرخواهي كند من عذر او را ميپذيرم و او را عفو ميكنم چرا كه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام برايم حديث كرد كه از جدّم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيده كه فرمود: از حوض كوثر نياشامد كسي كه عذر معذرت خواه را نمي پذيرد. [۳]
———-
[۳]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۴۳۱
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۵]
مردي از صحرانشينان عرب وارد مدينه شد و سراغ بهترين شخص را از نظر جود و كرم گرفت. به او گفتند گمشده ات حضرت حسين عليه السلام است. داخل مسجد شد و حضرت را در حال نماز مشاهده كرد، در كنار امام عليه السلام قرار گرفت و نياز خود را در چند بيت شعر بيان كرد.
امام حسين عليه السلام از مسجد به خانه آمد و به قنبر فرمود: آيا از مال حجاز چيزي باقي مانده؟ عرض كرد بله چهار هزار دينار، امام عليه السلام فرمود: همه را بياور كسي هست كه از ما سزاوارتر است و به آن محتاج ميباشد. حضرت حسين عليه السلام درب خانه را نيمه باز كرد و پولها را به اعرابي داد و بي شك منظور آن بزرگوار از اين عمل آن بود كه چشم اعرابي به چشم او نيفتد و خجالت بكشد، اعرابي پولها را گرفت و گريه كرد و گفت: مگر كم عطا كردي كه چنين ميكني، ميگريم كه چگونه اين دستهاي پربركت و بخشنده زير خاك خواهد رفت. [۲]
———-
[۲]: بحار، ج ۴۴، ص ۱۹۰
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۴]
حضرت حسين عليه السلام به عيادت أسامة بن زيد رفت أسامه تا چشمش به امام حسين عليه السلام افتاد گفت «واغَمّاه»، واي از غم و اندوه. امام عليه السلام فرمود: برادر غم تو از چيست؟ عرض كرد قرض سنگيني كه به گردن دارم و آن شصت هزار درهم است.
امام عليه السلام فرمود: (نگران نباش) من آن را ميپردازم. أسامه گفت ميترسم اجل مهلتم ندهد، فرمود: مطمئن باش كه تو زنده هستي و من قرض تو را خواهم داد.
ص: ۱۵
راوي ميگويد امام عليه السلام قبل از مرگ أسامه تمام قرض او را رد كرد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - سيرة عملي امام عليه السلام - صفحه۱۴]
سيرة عملي امام حسیت عليه السلام
يك روز امام حسين عليه السلام بر عده اي فقير و مسكين كه سفرة خود را پهن كرده بودند گذر كرد. آنها گفتند اي پسر رسول خدا بفرماييد كنار سفره ما فقيران! امام عليه السلام فوراً دعوت آنها را اجابت كرد و نشست و با آنها هم غذا شد و فرمود:
«اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ المُستَكبِرينَ»
خداوند متكبرين را دوست نمي دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم پس شما نيز دعوت مرا بپذيريد. گفتند با كمال ميل اي فرزند رسول خدا با امام عليه السلام به منزل آن حضرت آمدند. امام عليه السلام به اهل خانه فرمود هرچه در خانه هست براي پذيرايي ميهمانان بياوريد. [۱]
———-
[۱]: تفسير عياشي، ج ۲، ص ۲۵۷
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۳]
رُوِيَ عَنِ الحُسَينِ عليه السلام قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ لي « يا بُنَيَّ إنَّكَ لَكَبِديِ طُوبي لِمَن أحَبّكَ و أحَبَّ ذُريَّتَكَ، فالوَيلُ لقاتِلِكَ» [۳]
ص: ۱۴
از حضرت سيدالشهداء عليه السلام روايت شده كه فرمود: رسول گرامي اسلام به من ميفرمود: اي پسرم تو جگر گوشة من هستي خوشا به حال كسي كه تو و ذرّيه ات را دوست بدارد
و واي بر احوال كشندة تو باد.
———-
[۳]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۳۱۶
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۳]
ابن عباس ميگويد: در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم كه ديدم حسين عليه السلام را بر زانوي راست و ابراهيم فرزندش را روي زانوي چپش نشانده بود و گاهي بر حسين عليه السلام بوسه ميزد و گاهي بر ابراهيم، در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و گفت: خداوند تبارك و تعالي بر تو سلام ميرساند و ميگويد: اراه كرده ايم كه يكي از دو را فداي ديگري كني. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نظري به ابراهيم انداخت و گريه كرد و نظري به حسين عليه السلام انداخت و گريه كرد سپس فرمود:
اگر ابراهيم از دنيا برود غير از من كسي محزون نمي شود. ولي مادر حسين فاطمه است، پدرش علي بن ابيطالب پسر عم من و گوشت و خون من است و اگر بنا شود كه من به تنهايي محزون شوم سزاوارتر است تا اينكه من و فاطمه و علي محزون شويم.
ابن عباس ميگويد: پس از سه روز ابراهيم از دنيا رفت و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر وقت حسين عليه السلام را ميديد او را به سينه ميچسبانيد و لبهاي او را ميبوسيد و ميفرمود: فداي كسي شوم كه ابراهيم فرزندم فدايش شد. [۲]
———-
[۲]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۳۱۶
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۳]
رسول خدا از خانه یکی از همسرانش بیرون آمد
«فَمرَّ علي بيتِ فاطِمَة، فَسَمِعَ حُسيناً يَبكي عليه السلام فقالَ: ألَم تَعلَمي أنَّ بُكائهُ يُوذِبني». [۱]
و از كنار خانه فاطمه عليها السلام گذر كرد تا ناگاه صداي گريه حضرت حسين عليه السلام به گوش آن حضرت رسيد، خطاب به فاطمه عليها السلام فرمود: آيا نمي داني كه گريه او مرا آزار ميدهد و من تحمل شنيدن صداي ناله او را ندارم.
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۳۱۱
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۲]
ابن عباس ميگويد: يك روز حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم، امام حسين عليه السلام را بر دوش خويش سوار كرده بود. مردي از حاضرين گفت:
«نِعمَ المَركبُ رَكِبتَ يا غُلام، فقال النَّبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم و نِعمَ الرّاكب هُوَ». [۳]
اي پسر چه مركب خوبي سواري! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود و چه راكب و سوار خوبي است.
———-
[۳]: ترمذي، جد ۳، ص ۱۹۸
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۲]
جابر بن عبدالله انصاري ميگويد:
ما همراه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حركت ميكرديم حضرت حسين عليه السلام نيز با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود كه عطش بر او غلبه كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تقاضاي آب نمود ولي آب پيدا نشد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم زبانش را در دهان حسين عليه السلام گذاشت آن گرامي آن قدر مكيد تا سيراب شد. [۲]
———-
[۲]: ترمذي، جلد ۳، ص ۱۹۸
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۲]
ابوهريره اعتراف ميكند كه:
«رأيتُ رسولَ الله صلي الله عليه و آله و سلّم و هُوَ حاملُ الحُسينِ بنِ عليٍّ و هُوَ يقُولُ:
«اللهُمَّ انّي اُحبُّه فاحِبَّهُ». [۱]
ديدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و حضرت حسين عليه السلام را بر دوش خويش نشانده بود و ميفرمود: خداوندا من حسين را دوست ميدارم تو هم او را دوست بدار.
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۲۹۸
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۲]
سلمان فارسي ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم كه حسين عليه السلام را بر زانوي خويش نهاده و او را بوسه ميزد و ميفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي كه نه نفرند و خاتم ايشان، قائم ايشان ميباشد.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۱]
روزي ديگر عده اي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به دعوت آن حضرت براي صرف غذا همراه ايشان به منزل آن بزرگوار ميرفتند كه ناگهان در بين راه به امام حسين عليه السلام برخورد كردند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خود را به سرعت به جگر گوشه اش رسانيد و دستهاي خود را باز كرد كه او را در آغوش بگيرد. حضرت حسين عليه السلام از دست پيامبر به اينطرف و آنطرف فرار ميكرد، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ميخنديد و او را تعقيب مينمود تا بالاخره او را در آغوش گرفت يك دست به چانه و يك دست به سر حسين عليه السلام گذاشت و او را بوسه باران كرد و فرمود:
«حُسَينٌ منّى وَ أنَا مِن حُسَينٍ، أحَبَّ الله مَن أحبَّ حُسَيناً». [۱]
حسين از من و من از حسينم، خداوند تبارك و تعالي دوست ميدارد هركس را كه حسين را دوست بدارد.
———-
[۱]: احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۲۹۸ - ۲۶۵
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم - صفحه۱۱]
محبوب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم
يك روز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به عده اي از دوستان از كوچه اي گذر ميكردند به كودكاني برخورد نمودند كه در راه بازي ميكردند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نزديك يكي از بچهها ايستاد و به او ملاطفت و محبت نمود و ما بين ديدگان او را بوسه داد و سپس او را روي دامن خود نشانيد. اطرافيان از علت اين كار سؤال كردند، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
من ديده بودم كه اين كودك با حسين من بازي ميكند و ديده بودم كه خاك قدم حسين را برمي گيرد و بر چهره و بر چشمان خود ميمالد، به همين علت من او را دوست دارم براي اينكه او حسين مرا دوست دارد. جبرئيل به من خبر داده كه اين كودك در حادثه كربلا از انصار و ياران حسين خواهد بود.
ارسال شده توسط بازار کتاب
[چهل حدیث مهدی موعود - مشخصات کتاب - صفحه ۱]
ارسال شده توسط بازار کتاب
[چهل حدیث مهدی موعود - مشخصات کتاب - صفحه ۱]
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - چگونگي ولادت: - صفحه۹]
يك روز جبرئيل نازل شد در حاليكه حضرت زهرا عليها السلام در خواب بود و حسين عليه السلام در گهواره گريه ميكرد جبرئيل با او نغمههاي كودكانه سرداده و او را دلداري ميداد تا مادرش از خواب بيدار شد. [۱]
امام صادق عليه السلام ميفرمود: همينكه حضرت حسين عليه السلام متولد شد جبرئيل به فرمان خداوند تبارك و تعالي با هزار فرشته جهت تهنيت و تبريك به محضر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد. در هنگام نزول به جزيره اي در وسط دريا گذر نمود كه فرشته اي به نام «فطرس» كه خود از حاملان عرش الهي بود. به خاطر تخلف از فرمان پروردگار بالهايش شكسته و به صورت (تبعيد) در آن زندگي ميكرد. (فطرس حدود هفتصد سال در تبعيدگاه عبادت پروردگار را بجا آورد تا حضرت حسين عليه السلام متولد شد) فطرس به جبرئيل عرض كرد.
«أينَ تُريد؟ قال إنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ أنعَمَ عَلى مُحَمَّدٍ بِنِعمََةٍ فَبُعثتَ أهْنَئُهُ مِنَ الله وَ مِنّى».
كجا ميروي؟ گفت خداوند تبارك و تعالي نعمتي به حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم كرامت فرموده و من مأمور شدهام كه از طرف پروردگار و خودم به او مبارك باد بگويم. فطرس گفت: اي جبرئيل مرا هم با خود ببر شايد كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم براي من دعا كند و مشمول عفو و رحمت پروردگار قرار گيرم. جبرئيل پذيرفت و او را با خود برداشت و همينكه به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد
ص: ۱۰
ضمن عرض تبريك و تهنيت دربارة تولد حضرت حسين عليه السلام شرح حال فطرس را براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيان كرد.
«فَقال النَّبي صلي الله عليه و آله و سلم قُل له: يَتَمَسَّحُ بهذا المُولوُدِ وَعَد الي مكانَكَ، قالَ فتمَسَّحَ فُطرُسُ بالحُسَينِ و ارتَفَعَ».
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود به او بگو كه خود را به اين مولود مبارك بمالد و به مكان خود برگردد. فطرس خويشتن را به امام حسين عليه السلام ماليد سلامتي را بازيافت و اين كلمات را گفت و بالا رفت:
(يا رَسُولَ اللهِ أمّا إنَّ اُمَّتِكَ سَتَقْتُلَهُ وَ لَهُ عَلى مُكافاةٌ لا يزُورُهُ زائراً إلاّ أبلَغْتُهُ عَنهُ وَ لايَسلِمُ مُسلِمٌ إلاّ أبلَغْتُهُ سَلامة و لا يُصَلّي عَلَيهِ مُصِلٍّ الاّ أبلَغتُهُ صَلاتُهُ».
اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به همين زودي امت تو اين نوزاد را به شهادت ميرسانند و من به جهت اين نعمتي كه از ناحية او به من رسيد به اين صورت تلافي خواهم كرد. هركس حضرت حسين عليه السلام را زيارت كند و يا سلام و صلوات بر او بفرستد آن را به آن حضرت ميرسانم.
و در روايت ديگر آمده است كه:
«وَ عَرَج إلى مَؤضعِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: مَنْ مِثلى وَ أنا عِتاقَةُ الحُسَينُ بنُ عَليٍّ و فاطِمَةُ وَ جَدِّهِ احْمَد». [۱]
همينكه فطرس به آسمان بالا رفت ميگفت: كيست مثل من در حاليكه من آزاد شده حسين فرزند علي و فاطمه و جد بزرگوارش احمد عليهم السلام هستم.
———-
[۱]: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۷
[۱]: مناقب، ج ۴، ص ۷۴
ارسال شده توسط بازار کتاب
[سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام حسین علیه السلام - چگونگي ولادت: - صفحه۹]
طاووس يماني ميگويد: حسين بن علي عليه السلام چنان بود كه هرگاه در مكان تاريك مينشست مردم به واسطة نور پيشاني و زير گلوي او راه را
ص: ۹
پيدا ميكردند و آن حضرت را ميشناختند.
«فَإنََّ رَسُولش اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم كَثيراً ما يُقَبِّلُ جَبينَهُ وَ نَحرَهُ».
همانا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به طور مكرّر پيشاني و گلوگاه او را بوسه ميزد.
ارسال شده توسط بازار کتاب